محل تبلیغات شما
گويا خود را براى درس خواندن وقف كرده بودند!
بنده در ميان اهل علم، كسى پر كارتر از مرحوم مُظفَّر * نديده ام. حُجره ى او در مدرسه ى مرحوم سيّد يزدى در نجف اشرف درست در روبروى حجره ى ما بود. وقتى كه مطالعه ى خود را به پايان مى برديم و مى خواستيم بخوابيم، چراغ ايشان روشن بود و ايشان مشغول نوشتن بودند. از آن طرف شب هم وقتى بيدار مى شديم ـ وقت اذان و يا پيش از آن ـ مى ديديم ايشان هنوز مشغول نوشتن است.
آقاى خويى هم شانزده درس می گفت، به گمانم فقط درسهايى كه مى گفت ـ غیر از مطالعه آنها ـ شانزده درس بود. بالاخره، گويا خود را براى درس خواندن وقف كرده بودند!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و نهم
*شيخ محمّد رضا مظفر نويسنده ى كتاب » المنطق » اصول الفقه و.

برتر از سيّد بحر العلوم
حضرت اميرالمؤمنين در خواب به آقا سيّد محمّد باقر * خبر داده بودند كه وبا يا طاعونى مردم نجف را فرا می گيرد و تو بر همه نماز مى خوانى » وَ أَنْتَ خاتِمَتُهُمْ يا وَلَدِى و تو اى فرزندم، بعد از همه از دنيا مى روى و چنان هم شد و فوج فوج از مردم می مردند، به حدى كه حدود ده هزار نفر مردند و ايشان از صبح تا شام بر جنازه ها به صورت دسته جمعى نماز ميّت مى خواند و خود ايشان هم آخر از همه به بهشت رفت. ايشان در حال احتضار به شخصى كه جُنب بوده است، فرمود بيرون برود؛ چون ملايكه در جايى كه شخص جُنب وجود داشته باشد، حاضر نمى شوند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و چهاردهم
*همشيره زاده ى مرحوم علاّمه بحرالعلوم

توسل به امام رضا برای فرار از گناه
حدود سى چهل سال پيش جوان شكسته بندى در قم نقل كرد كه روزى زن مُحَجَّبِه اى به درِ مغازه ى من آمد و اظهار داشت كه استخوان پايم از جا در رفته و مى خواهم آن را جا بيندازى، ولى در بازار نمى شود. چون می ترسم صدايم را افراد نامحرم بشنوند، اگر اجازه مى دهى به منزل برويم.
قبول كردم و حدود سيصد تومانى را كه در مغازه داشتم با خود برداشتم و به دنبال آن زن روانه شدم، تا به منزل ايشان وارد شديم. آن زن درِ خانه را از داخل بست و بر روى رختخواب دراز كشيد.
من به قسمت مچ پايش دست گذاشتم و گفتم: اين جاست؟ گفت: بالاتر، مقدارى بالاتر. دست بر روى ساق پايش گذاشتم و گفتم: اين جاست؟ گفت: بالاتر، بالاتر، متوجّه شدم كه قصد ديگرى دارد و خود او رسماً مرا به گناه دعوت نمود. درِ خانه را هم از داخل بسته بود و مرا نيز تهديد مى كرد كه در صورت مخالفت، به جوان هاى بيرون منزل خبر مى دهم تا به خدمتت برسند!
به او گفتم: سيصد تومان همراه دارم، بيست تومان هم در مغازه دارم، همه را به تو می دهم، دست بردار. فايده نداشت، پيوسته اصرار می نمود و تهديد می كرد. از سوى ديگر، آن زن آن قدر به من نزديك بود كه حال دعا و توسّل هم نداشتم، به گونه اى كه گويا بين من و دعا حايل و مانعى ايجاد شده بود.
سرانجام، به ظاهر به خواسته ى او تن در دادم و اظهار رضايت نمودم و او را به گونه اى از خود دور كردم و براى تهيّه ى چيزى فرستادم. در اين هنگام ديدم حال دعا پيدا كرده ام. فوراً به امام رضا متوسّل شدم كه اگر عنايتى نفرمايى و مرا نجات ندهى، دست از شغلم بر مى دارم. گويا آن جوان به قصد تقرّب و قضاىِ حوايج مؤمنين اين شغل را از آن حضرت تقاضا كرده بوده و آن شغل هم به نظر و توجه آن حضرت بوده است.
مى گويد در همين اَثنا ديدم سقف دالان شكافته شد و پيرزنى از سقف به زير آمد! فهميدم توسّلم مستجاب شد. در اين حين زن صاحب خانه هم آمد، به پير زن گفت: چه مى خواهى و براى چه آمده اى؟ گفت: در اين همسايگى نزديك شما وضع حمل نموده اند، آمده ام مقدارى پارچه ببرم، گفت: از كجا آمده اى؟ گفت: از درِ خانه، با اين كه من ديدم از سقف خانه وارد شد!
در هر حال، آن دو با هم به گفت و گو پرداختند و من هم فرصت را غنيمت شمرده به سمت درِ منزل پا به فرار گذاشتم. زن به دنبالم آمد و گفت: كجا مى روى؟! گفتم: مى روم درِ خانه را ببندم. گفت: من در را بسته ام. گفتم: چگونه بسته است که پيرزن از آن وارد خانه شد؟! به سرعت به سوى در رفتم. وقتى مطلّع شد كه فرار مى كنم، از پشت سر يك فحش به من داد و آب دهان به رويم انداخت، كه در آن حال براى من از حلوا شيرين تر بود.
او مى گويد: بعد به خدمت مرحوم آقا سيّد محمّد تقى خوانسارى جريان فحش و ناسزا و آب دهان انداختن به صورتم را نقل كردم، ايشان فرمودند: اى كاش آن فُحشها و اذيّتها را به من مى كردند، اى كاش آن آب دهان را به صورت من مى انداختند. وقتى كه آقا چنين فرمودند: حالت آرامش در من پيدا شد، ولى بعد از آن ديگر آن واقعه تكرار نشد.
بعد از اين قضيّه، از عنايت خداوند متعال به او اين بود كه آتش دنيايى به آن دستش كه به پاى آن زن گذاشته بود، اثر نمی كرد به گونه اى كه حتّى مى توانست ذغال گداخته را با آن دست مانند انبر بگيرد و بردارد! چه مقامات، چه كرامات، با چه رياضات و گرفتارى ها!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفده و هشتصد و نوزده

با دو انگشت، آهن را دو نيم كرد!
آقايى بود در قزوين * كه محصّلين و روشنفكران در اطرافش نشسته بودند، يكى گفت: اين كه خداوند راجع به حضرت داوود مى فرمايد كه: » وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ ** و آهن را براى او نرم كرديم. يعنى به وسيله ى آتش آهن را براى ايشان نرم نموديم و منظور آيه اين است كه كوره سازى از آن زمان و يا به دست ايشان اختراع شد، نه اين كه راستى راستى آهن در دستش نرم مى شده است! با اين كه قبل از ايشان جنگها واقع شده بود و شمشير وجود داشت.
آن آقا غضبناك شد و گفت: آيا شما صدور چنين مطلبى را از پيغمبرى همچون حضرت داوود بعيد می شمريد؟! اين كه چيزى نيست، از من هم بر می آيد! سپس سينى بزرگ مسى يا آهنى را كه در برابرش بود با دو انگشت يك راست مثل قيچى دو نصف كرد!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و بیست و چهارم
* احتمالاً ملاّ خليل قزوينى بوده است
** سوره ى سبأ، آيه ى 10

وظيفه ى حافظان قرآن
براى حافظان قرآن سزاوار است كه قرآن را تكرار كنند، البتّه نه به حدّى كه ملال آور باشد، بلكه شايسته است روزى يك جزء بخوانند. از ظاهر روايتِ » تَعاهَدُوا هذَا الْقُرآنَ، فَإِنَّهُ وَحْشِىٌّ * اين قرآن را بپاييد، چرا كه زود از ياد مى رود استفاده مى شود كه حافظ قرآن بايد هر روز هر قدر توانست تكرار كند نه خيلى زياد؛ مثلاً روزى از يك جزء بيشتر نشود و شايد كمتر از آن هم مفيد نباشد.
حاصل اين كه: » مَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَيْهِ إِلَّا الذِّكْرَ فَلَيْسَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَيْهِ ** هر چيزى حدّ و اندازه اى دارد كه [وقتى به آن جا رسيد] پايان مى پذيرد [و ديگر مطلوب نيست]، به جز ياد خدا كه حدّ و اندازه اى براى آن نيست.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و بیست و نهم
* ميزان الحكمة، ج 3، ص 2523.
**ا صول كافى، ج 2، ص 498.

در خواب هم ممكن است بميرى!
در تعبديّات كوه كَندن * از ما نخواسته اند، سخت ترين آنها نماز شب خواندن است، كه در حقيقت، تغيير وقت خواب است، نه اصل بى خوابى، بلكه نيم ساعت زودتر بخواب تا نيم ساعت زودتر بيدار شوى. آيا مى ترسى اگر بيدار شدى، ديگر خوابت نرود و بميرى؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و پنجاه و یکم
* كار دشوار و طاقت فرسا

اعتراف عامّه به وفات حضرت زهرا با عدم رضايت از شيخين
خود عامّه اعتراف مى كنند كه حضرت فاطمه در حال وفات، از شيخين ناراضى بود، در صحيح بخارى آمده است: » فَوَجَدَتْ فاطِمَةُ عَلى أَبى بَكْرٍ فِى ذلِكَ، فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ يُكَلِّمْهُ حَتّى تُوُفِّيَتْ * فاطمه به دليل غصب فدك بر ابوبكر غضب نمود و با او قهر كرد و سخن نگفت تا اين كه وفات نمود.
همچنين در صحيح بخارى در روايتى از رسول خدا آمده است: » إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّى؛ فَمَنْ أَغْضَبَها، أَغْضَبَنِى ** فاطمه پاره ى تن من است. بنابر اين هر كس او را غضبناك كند، مرا به خشم آورده است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفتاد و دوم
* صحيح بخارى، ج 5، ص 82. ج 8، ص 3.
** صحيح بخارى، ج 4، ص 210 و 219.

اعتراف عامّه به وفات حضرت زهرا با عدم رضايت از شيخين
خود عامّه اعتراف مى كنند كه حضرت فاطمه در حال وفات، از شيخين ناراضى بود، در صحيح بخارى آمده است: » فَوَجَدَتْ فاطِمَةُ عَلى أَبى بَكْرٍ فِى ذلِكَ، فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ يُكَلِّمْهُ حَتّى تُوُفِّيَتْ * فاطمه به دليل غصب فدك بر ابوبكر غضب نمود و با او قهر كرد و سخن نگفت تا اين كه وفات نمود.
همچنين در صحيح بخارى در روايتى از رسول خدا آمده است: » إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّى؛ فَمَنْ أَغْضَبَها، أَغْضَبَنِى ** فاطمه پاره ى تن من است. بنابر اين هر كس او را غضبناك كند، مرا به خشم آورده است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفتاد و دوم
* صحيح بخارى، ج 5، ص 82. ج 8، ص 3.
** صحيح بخارى، ج 4، ص 210 و 219.

اگر شيخين از ظلم خود به حضرت فاطمه توبه كرده اند.

چند نفر از علماى عامّه كه معتقد بودند شيخين از ظلم خود به حضرت فاطمه توبه كرده بودند، از بغداد به كربلا آمده بودند تا با علماى شيعه بحث و مناظره كنند.
يك نفر شبانه نزد دربندى رفت و جريان را به اطلاع ايشان رسانيد. ايشان همان شب در مجلسى كه علما در آن اجتماع كرده بودند، به بالاى منبر تشريف برد و فرمود: » أَللّهُمَّ الْعَنِ الاْءَوَّل! علماى عامّه بسيار ناراحت شدند. ايشان بعد از مدتى فرمود: » أَسْتَغْفِرُ اللّهَ طولى نكشيد فرمود: » أَللّهُمَّ الْعَنِ الثّانِى! دوباره استغفار كرد. باز فرمود: » أَللّهُمَّ الْعَنْ فُلانَة! بار سوم استغفار كرد و از منبر پايين آمد و از مجلس خارج شد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفتاد و چهارم

روايات عامّه درباره ى امامان دوازده گانه و منزلت ويژه ى على
در بيست حديث از بيست صحابى آمده است كه پيغمبر فرمود: » أَلْخُلَفآءُ بَعْدِى إِثْنى عَشَرَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ * جانشينان بعد از من دوازده نفر هستند كه همگى از قريش مى باشند و همين روايت را ابوبكر و عمر و عثمان نيز نقل كرده اند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفتاد و هفتم
*مسند احمد، ج 5، ص 87 ـ 108؛ صحيح مسلم، ج 6، ص 3، 4 و

اين جا قبر حضرت هود و صالح است
محل دفن حضرت هود و صالح پيغمبر معلوم و مشخص نبود، تا اين كه سيّد بحرالعلوم در وادى السّلام نجف فرمود: اين جا را حفر كنيد، حفر كردند. لوحى ظاهر شد كه بر روى آن نوشته شده بود: » هذا قَبْرُ هُودٍ وَ صالحٍ اين قبر حضرت هود و صالح است و اكنون مرقد آنها در وسطِ وادى السلام زيارتگاه است.
در زيارتنامه ى حضرت اميرالمؤمنين نيز آمده است: » ألَسَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى جارَيْكَ هُودٍ وَ صالحٍ سلام بر تو و بر دو همسايه ات حضرت هود و حضرت صالح. *
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفتاد و نهم
* بحارالانوار، ج 53، ص 271.

غلبه هيچ بر همه چيز!
از عجايب اين كه در جنگ انگليس و عثمانى، قوى ترين دولت روى زمين يعنى دولت عثمانى، مغلوبِ ضعيفترين دولتها يعنى انگليس شد، با اين كه امثال سيّد محمّد كاظم يزدى و شيخ الشريعة اصفهانى و ميرزا محمّدتقى شيرازى و ديگر علما وارد جنگ شدند و بدين ترتيب علماى شيعه يدا واحده * از دولت عثمانى عليهِ انگليس حمايت كردند و دولت اسلامى ـ هر چند سنّى ـ را بر دولت كفر ترجيح دادند. با اين همه، انگليس با رشوه و حيله و فريب و وعده و وعيد به رؤسا و فرماندهان غالب شد و در حقيقت هيچ، بر همه چيز غلبه كرد! و سرانجام گفتند: » ظَفَرْنا عَلى أَعْظَمِ قُوَّةٍ عَسْكَرِيَّةٍ فِى الْعالَمِ بر بزرگترين نيروى نظامى جهان پيروز شديم.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و نود و هفتم
* يك دست.

بايد به اسلامبول بفرستيد
از آقا سيّد محمّد كاظم يزدى سؤال كردند كه لشكر عثمانى هنگام شكست و هزيمت يك صندوق پول و اسلحه و مهمّات باقى گذاشته، آن را چه كار كنيم؟ ايشان فرموده بود: بايد آن را نگهداريد و به اسلامبول بفرستيد. بزرگان ما تا به اين حدّ در وحدت اسلاميّه ميان شيعه و سنّى مى كوشيدند، با آن همه دردِ دلى كه از دست ظلم و ستم دولتْمردان عثمانى داشتند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و یکم

ما بايد نام رسول اكرم را دفن كنيم!
خوارزمى در مناقب نوشته است: روزى مغيرة بن شعبه از نزد معاويه آمد و گفت: » جِئْتُ مِنْ عِندِ أَخْبَثِ النّاسِ از نزد پليدترينِ مردم مى آيم. گفتند: چگونه؟
گفت: معاويه به من گفت اين شخص ـ رسول اكرمـ اسمش را كنار اسم خدا گذاشته و هر روز بر مناره ها نام او را مى برند، ولى اسمى از ابوبكر و عمر و عثمان در بين نيست، لذا ما بايد تلاش كنيم كه نام او را دفن كنيم، پيش از آن كه ما را دفن كنند! *
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و هفتم
* بحارالانوار، ج 33، ص 169.

یا در مورد قداست سرزمین کربلا قبل از شهادت امام حسین(علیه السلام) روایتی وجود دارد؟

در محضر آیت الله بهجت رضوان الله علیه ؛ نکات ناب قرآنی، عرفانی، اخلاقی، تاریخی و... ۱۱

در محضر آیت الله بهجت رضوان الله علیه ؛ نکات ناب قرآنی، عرفانی، اخلاقی، تاریخی و... ۱۰

كه ,مى ,» , ,ى ,الله ,محضر آیت ,در محضر ,آیت الله ,الله بهجت ,دوم نکته ,فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّى؛ ,إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ ,بَضْعَةٌ مِنِّى؛ فَمَنْ ,مِنِّى؛ فَمَنْ أَغْضَبَها،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ورزش و جوانان گلپایگان هنرستان حرفه ای معتمد student acceptance تحصیل در اوکراین