محل تبلیغات شما



آیا در مورد قداست سرزمین کربلا قبل از شهادت امام حسین(علیه السلام) روایتی وجود دارد؟


كربلا مكانی است كه كمتر مكانی در شهرت و قداست به پایش می رسد. بعضی گفته‌اند ریشه كربلا از كلمه كربله» گرفته شده و كربله یعنی به سستی گام برداشتن یا سست شدن گام‌ها و یا از كربال» به معنی غربال كردن و چون كربلا سرزمینی خالی از ریگ و سنگ و درخت بوده به همین خاطر به این نام نامیده شده. این سرزمین اسامی دیگری مثل نینوا، غاضریه، ‌ماریه و . هم دارد.

با وجود این كه پیشینه تاریخی كربلا بسیار قدیمی بوده و به دوران بابلیان می‌رسد ولی از آنجا كه مدارك تاریخی در این باب كم و ناچیز است نمی‌توان شناخت دقیقی را نسبت به تاریخ كربلا پیش از اسلام به ‌دست آورد.

مقدس‌ترین شهر عراق پس از نجف اشرف كربلا است و آن تربتی است كه اجساد پاك و غرقه به خون شهیدان عاشورا و به ویژه سرور آنان و سید جوانان اهل بهشت، ابا عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ و برادر با وفا و بزرگوارش حضرت ابوالفضل العباس ـ سلام الله علیه ـ را در خود جای داده است.

تاریخ شهر كربلا در دوران اسلامی از هنگام شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ آغاز می‌شود و از آن هنگام تاكنون این شهر همواره در جان و روح و روان شیعیان و مؤمنان بوده و روز به روز بر آبادی و وسعت آن افزوده شده است. مهم‌ترین متعلقات قلبی شیعیان در این شهر عبارتند از: 1. حرم پاك و مطهر سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ ؛ 2. قتلگاه؛ 3. تلّ زینبیه؛ 4. حرم منور و پاك ابوالفضل العباس ـ سلام الله علیه ـ ؛ 5. آرامگاه حبیب بن مظاهر؛ 6. مرقد حر؛ 7. مقام حضرت حجت؛ 8. آرامگاه طفلان مسلم و . .

در برخی روایات به قداست این سرزمین اشاره شده است:

* عن النبی (صلي الله عليه و آله و سلم ) قال:

. و هی اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة : کربلا پاکترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعهها است و کربلا از بساطهای بهشت است».(1)

*قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):

یقبر ابنی بأرض یقال لها کربلا هی البقعة التی کانت فیها قبة الاسلام نجا الله التی علیها المؤمنین الذین امنوا مع نوح فی الطوفان : پسرم حسین در سرزمینی به خاک سپرده میشود که به آن کربلا گویند، زمین ممتازی که همواره گنبد اسلام بوده است، چنانکه خدا یاران مومن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد» .(2)

*حضرت علی (علیه السلام) روزی گذرش از کربلا افتاد و فرمود:هذا. مصارع عشاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم و لا یلحقهم من کان بعدهم : اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است شهیدانی که نه شهدای گذشته ونه شهدای آینده به پای آنها نمی رسند» (3)

*قال علی (علیه السلام): واها لک ایتها التربة لین منک قوم یدخلون الجنة بغیر حساب : چه خوشبویی ای خاک! در روز قیامت قومی از تو بپا خیزند که بدون حساب و بی درنگ به بهشت روند».(4)

علاوه بر این در روایات متعددی به اینکه روزی در این سرزمین اهل بیت پیامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم ) به شهادت خواهند رسید نمونه های فراوانی داریم. آنچه پيش از به شهادت رسيدن حضرت امام حسين( عليه السلام ) بود اين بود كه هم پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) و هم حضرت علي( عليه السلام ) شهادت امام حسين( عليه السلام ) را در كربلا پيشگويي كرده بودند و حتي امام حسين( عليه السلام ) نيز شهادت خود را پيشگويي كرده بود و به برخي از پيامبران پيشين هم شهادت آن حضرت وحي شده بود، (5).که به برخی از این روایات اشاره می کنم:

*ثمه بن سلیم می گوید : در سفر شام همراه امام به سرزمین کربلا رسیدیم ، نماز به جماعت خوانده شد. پس از نماز امام علی( عليه السلام ) ، مقدار از خاک کربلا را بویید و فرمود : آه ای زمین کربلا، مردانی از تو روز م می آیندکه بدون حسابرسی وارد بهشت می گردند » پس از جنگ صفین این خبر غیبی امام را به همسرم جرداء با شگفتی رساندم گفت : امیر المؤمنین جزء حق سخن نمی گوید روزگار سپری شد تا لشکریان ابن زیاد به سوی کربلا می رفت، من هم با آنان به کربلا رسیدم که سخن امام به یادم آمد . فوراً ً خود را به امام حسین ( عليه السلام ) رسانده و خبر غیبی امام علی ( عليه السلام ) را به امام گفتم فرمود: به یاری ما آمده ای یا جنگ با ما؟

گفتم : هیچ کدام، فرمود : پس دور شو، زیرا هر کس کشته شدن ما را بنگرد و یاری ندهد در جهنم خواهد بود .(6)

*مرحوم شوشتري مي نويسد : ورود به زمين كربلا باعث حزن و رقت است چنانكه نسبت به جميع انبياء واقع شد چون روايت شده كه همه پيامبران به زيارت كربلا توفيق يافته اند : (همه انبياء زيارت نمودند آن مقام شريف را و در آن توقف كرده گفتند : اي زمين تو مكاني پر خير هستي در تو دفن خواهد شد ماه تابان امامت )(7)

*هر يك از پيامبران كه وارد كربلا مي شدند صدمه اي بر ايشان وارد مي شد دلتنگ مهموم گشته از خداوند سبب

آن را سؤال مي نمودند خداوند وحي مي فرمود كه اين زمين كربلاست و در آن حضرت حسين عليه السلام شهيد خواهد شد.(8)

*هنگامي كه حضرت آدم به زمين فرود آمد حوا را نديد دنبال او مي گشت تا كربلا گذر نمود بدون سبب غمگين شده سينه اش تنگ گرديد و چون به محل شهادت حسين عليه السلام رسيد پايش لغزيد و بر زمين افتاد و خون از پايش جاري شد .

سربه آسمان بلند كرد و عرض نمود : خداوندا آيا گناهي از من صادر شد كه مرا به آن معاقب فرمودي ؟ من همه زمين را گشتم و مثل اين زمين به من بدي نرسيد .

خداوند به او وحي نمود كه اي آدم گناه نكردي ولكن فرزندت حسين عليه السلام در اين مكان از روي ستم كشته مي شود خون تو به موافقت خون او جاري شد.

عرض كرد : قاتل او كيست ؟‌ وحي آمد :‌قاتلش يزيد ملعون اهل آسمانها و زمين است . آدم گفت :‌اي جبرئيل ( درباره قاتل آن حضرت ) چه كنم ؟‌ گفت : او را لعن كن . پس آدم چهار بار او را لعن كرد و به سوي عرفات روانه شد پس در آنجا حوا را يافت.(9)

* هنگاميكه حضرت نوح سوار كشتي شد تمام جهان را سير نمود چون به كربلا رسيد طوفاني شد ( و آن كشتي به تلاطم افتاد ) و نوح از غرق شدن ترسيد به پروردگار خود عرض كرد : خدايا همه دنيا را گشتم چنين حالتي مثل اين زمين به من دست نداد !

جبرئيل نازل شد و فرمود : اي نوح در اين محل حضرت حسين فرزند زاده محمد (صلي الله عليه و آله و سلم ) خاتم انبياء و فرزند علي عليه السلام خاتم اوصياء كشته مي شود

پرسيد : اي جبرئيل قاتل او كيست ؟ پاسخ داد : قاتل او ملعون هفت آسمان و زمين مي باشد . پس نوح چهار مرتبه او را لعن كرد سپس كشتي سير نمود تا به جودي رسيد و در آنجا مستقر شد .(10)

آنچه مسلم است سرزمین کربلا در روایات با قداست و فضیلت داشتن معرفی شده است.

 

پی نوشتها:

(1). بحار الانوار، ج 98، ص 115 و نیز کامل ایارات، ص 264.

(2). کامل ایارات، ص،269، باب 88، ح 8.

(3). بحارالانوار، همان، ص 116.

(4). شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 169.

(5). بحارالانوار، ج 44، ص 223 و ص 250.

(6). شرح ابن ابی الحدید، ج3 ، ص ۱۶۹.

(7). بحارالانوار،همان،ص301،ح 10

(8). همان،صص242تا 244.

(9). همان، ح37.

(10). همان، ح 38.


دقت را در اهمّ بايد صرف كرد!
محقق حلّى فرموده است: وقت را در اهمّ بايد صرف كرد، لذا مستحبّات را در شرايع حذف كرده است. هر چند بحث در مستحبّات قوّت علمى مىآورد، ولى اين مطلب خيلى مهمّ است كه انسان تا مىتواند، بايد به مسايل عامّةُ البَلوى توجّه كند؛ زيرا قوّت علمى در واجبات عامّة البلوى نيز حاصل مىشود. لذا مرحوم صاحب جواهر در اعتراض به مطرح كردن بحث دليل انسداد با آن طول و تفصيل و. مىفرمايد: » ما هذا؟! أَلْمَقامُ الرّابِع عَشَر.؟! حَرامٌ هذا! اين چيه؟! مقام چهاردهم؟! اين حرام است!
در هر حال، اشتغال به مسايل عامّة البلوى تكليف است، نه مثل مباحث مستحبّات.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و نود و پنجم

ما نمى‏خواهيم اهل بيت بر ما حكومت كنند!
حضرت اميرالمؤمنين لباس خود را درحالى كه بر بالاى منبر نشسته بود تكان مى‏ داد، از امام حسن علت آن را سؤال كردند، فرمود: پدرم پيراهن ديگرى نداشت، همين پيراهن را شسته و پوشيده، لذا تكان مى‏ دهد تا خشك شود. حلواى آن حضرت اين بود كه خرما را در ماست مى ‏زد و مى‏ خورد و خوراكش، نان جو خشک بود و در تقسيم بيت المال، مانند ديگران به صورت مساوى بر مى‏داشت. ما نمى‏ خواهيم اين گونه افراد حاكم ما باشند! ما مثل معاويه را مى‏خواهيم كه به يكى از رؤسا صد هزار مى‏داد و به ديگرى هيچ نمى‏ داد، باز هم مى‏ گويند: او سخى‏ تر است! او كه بيت المال مسلمان‏ها را بين خود و دوستان و خويشان خود تقسيم مى‏ كرد.
معاويه بيت المال را به مخالفين على مى‏ داد؛ لذا خراسان را به پسر عثمان داد و او گفت: خراسان را چه كنم؟ گفت: طُعمه‏ ى تو باشد. و او شعرهايى در مدح او خواند، ولى مروان از اين ماجرا ناراحت شد و گفت: به من پيرمرد با عايله نمى‏دهد و به اين جوان مى‏دهد! چطور مردم را مى ‏خرند و كسى نيست مرا بخرد! معاويه هم خوب جوابش را داد كه » إِنَّما يُشْتَرى لَكَ * يعنى همه‏ ى اين‏ها ذخاير تو است، و او هم خوشحال شد و سرانجام معاويه فدك را صاف و پوست كنده به مروان و اولاد او داد.

منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و هشتاد و هفتم

* همه را براى تو مى‏ خرم. الغدير، ج 2، ص 149؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 69

چرا خداوند به تين و زيتون قسم خورده است؟
سؤال: چرا خداوند در قرآن كريم به تين و زيتون و. قسم خورده است؟
جواب: در روايت آمده است: همهى موجودات در برابر خداوند متعال بلا اراده و لاشيىء هستند، لذا او مىتواند به هر يك از مخلوقات خود قسم بخورد، زيرا همه در نظر و پيشگاه او يكسان هستند، ولى ما جز به خدا نمىتوانيم سوگند بخوريم.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و هفتاد و یکم

اين ديگه نشدنى است!
مأموريّت رضا خان پهلوى اين بود كه دستگاه روحانيت و روضه خوانى را تقريباً تعطيل كند، لذا در آن زمان نزد آقا شيخ عبدالكريم حايرى گفته شد: روضه خوانى امر مستحبّى است، شما با جلوگيرى رضاخان از آن مخالفت نكنيد. ايشان در جواب فرمودند: بله مستحبّ است، اما هزار واجب در آن است. زيرا مجلس روضه فقط روضهخوانى نيست، بلكه مجلس درس احكام و معارف و عقايد و ترويج مذهب است.
رضاخان به آقاى بهبهانى كه داراى آن همه عظمت و احترام بود، گفته بود: تو عمامه را از سر بردار تا ديگر وكلاى مجلس هم متابعت كنند! و او گفت: اين ديگه نشدنى است!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و شصت و هفتم

سازمان حقوق بشر براى ما رساله مىنويسد!
يكى از روحانيون سياسى، بيست سال پيش * رسالهى حقوق بشر را آورد و به بنده نشان داد. داراى موادّ عجيبى بود، آن آقا دورِ موادّ مخالف با اسلام خطّ كشيده بود، از جملهى موادّ آن اين بود: هر فرد با هر عقيدهى سياسى يا دينى، مىتواند با هر فرد داراى هر عقيدهى دينى يا سياسى ازدواج كند! يعنى مسلمان با بت پرست، و بت پرست با مسلمان مىتواند ازدواج كند! ديگر اين كه هيچ كس حقّ مداخله در اين قانون را ندارد! بله، سازمان حقوق بشر براى ما رساله مىنويسد!
آن آقا مىگفت: اين رساله را نزد آقاى خمينی سَلَّمَهُاللّه ـ امام خمينى ـ مىبرم. و به ايشان هم نشان مىدهم. بله، ما به دستور قرآن عمل نكرديم، با اين كه قرآن كريم مىفرمايد: » فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ ** با قدرت آن را بگير. سرانجام كارمان به اين جا كشيد كه كفّار قرآن را از دست ما مىگيرند و چنين قوانينى را بر ما تحميل مىكنند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و شصت و پنجم
* حضرت استاد ـ مُدَّ ظِلّه ـ شايد حدود بيست سال پيش اين جريان را نقل فرموده باشند كه تا به حال حدود 40 سال مىشود.
** سورهى اعراف، آيهى 145.

انتظار فرج و تحصيل مقدّمات آن
ما بايد انتظار فرج حضرت غائب عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف را داشته باشيم و تعجيل فرج آن حضرت را با عافيت بخواهيم، يعنى اين كه بخواهيم بيش از اين بلاها كه تا به حال بر سر مؤمنين آمده، بلاى ديگرى نبينند؟! زيرا در روايت آمده است وقتى سفيانى خروج مىكند، هر كس نام على، فاطمه، حسن و يا حسين را دارد مىكشد. پس از اين كه عدّهاى كشته مىشوند، بقيّه مىگويند: پدران و مادران ما گناه كردهاند و اين اسمها را بر ما گذاشتهاند، ما چه تقصير داريم. در اين جا سفيانى تفضّل مىكند! و به افراد خود دستور مىدهد از كشتن صاحب بعضى از نامها خوددارى كنند، ولى صاحب بعضى از نامها را بكشند!
بايد منتظر فرج باشيم ولى با مقدمات آن؛ ولى مىدانيم كه ضعيفيم و طاقت ابتلائات سخت را نداريم، لذا از خدا بخواهيم كه شيعه بعد از اين ديگر به ابتلائات بيشتر، مبتلا نشود و اَهمّ مقدّمات انتظار فرج را كه توبه و طهارت از گناهان است، تحصيل كنيم.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و شصتم

شناخت مقام معصومين برتر از نگاه به صورت آنان است!
نظر كردن به جمال مبارك حضرت صاحب عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف خوب و فضيلت دارد، امّا مىدانيم كه عدّهاى در زمان حضور پيغمبر و يا ائمّه:به جمال آنها نظر مىكردند، ولى به مقام آنها معرفت نداشتند و از آنها اطاعت نمىكردند. بنابراين، قطعاً معرفت آنها و يقين به مقامات و عظمت و جلالت آنها، خيلى بالاتر از نظر به جمال ظاهرى آنان است!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و پنجاه و نهم

غلبهى اسلام بر اديان در زمان ظهور حضرت حجّت عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف
قرآن شريف مىفرمايد: » هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ و بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ و عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ ى وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ *
ولى تا كنون كه دين او بر همهى اديان الهى غلبه نكرده است، چه در زمان رسول اكرم و يا اوصياى او :.
منظور از غلبهى اسلام بر اديان، غلبهى برهانى هم نيست، زيرا در زمان حضرت رسول اكرم هم چنين غلبهاى وجود داشت. بنابراين، مراد غلبهى تكوينى است، نه غلبهى تشريعى. پس بايد زمانى باشد كه دين اسلام بر اديان غلبهى تكوينى كند و آن بعد از ظهور حضرت حجّت عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف است. **
هم چنين از اين آيهى شريفه استفاده مىشود كه مخالفين حضرت غائب عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف مشركند؛ زيرا مىفرمايد: » وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و پنجاه و هفتم
* اوست كسى كه پيامبرش را همراه با هدايت و دين حقّ فرستاد، تا بر تمامى اديان چيره گرداند، هر چند براى مشركان ناخوشايند باشد. سورهى توبه، آيهى 33
** اصول كافى، ج 1، ص 432.

هم به بت خانه مىرويم و هم به مسجد!
گمان مىكنم هر كس همين يك كلمه را رعايت كند، كارش تمام است؛ كه هر کس، در هر حال و هر جا، سر و كارش با ذات واحد اَحَد عالمِ مطّلع است و خدا را در همهى اَمْكِنه و اَزْمِنه حاضر و بر خود و كارهاى خود ناظر ببيند و بداند كه خداوند نسبت به تمام امور، حتّى نسبت به آن چه در دلش و در خيالش مىگذرد، مطّلع است: » يَرى أَثَرَ النَّمْلَةِ فِى الصَّفا، وَ يَسْمَعُ وَقْعَ الطَّيْرِ فِى الْهَواءِ * اگر انسان به همين يك مطلب همواره توجّه داشته باشد، از ديگران مُستغنى است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و پنجاه و چهارم
* ردّ پاى مورچه در سنگ بسيار سخت را مىبيند، و صداى پركشيدن پرنده را در هوا مىشنود. بحارالانوار، ج 88، ص 172

اگر مردم به طبّ اَئمّه عمل كنند، مريض نمىشوند!
مرحوم مجلسى در جايى نوشته است: اگر مردم به طبّ مأثور از ائمّه عمل كنند، هيچ گاه مريض نمىشوند. بله، ما در اثر متابعت نكردن از ائمه اَطهار از خيلى چيزهاى دنيوى هم محروم شدهايم.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و چهل و ششم

ما از فضول معاش تناول نمىكنيم
از بعضى از كسانى كه به محضر حضرت صاحب عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف تشرّف نمودهاند، نقل شده است كه سيگار يا چاى را به آن حضرت تعارف كردند، ولى ايشان فرمود: ما از فضول معاش تناول نمىكنيم!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و چهل و سوم

اعتبار نسبى انجيل بُرنابا
انجيل بُرنابا از ميان اناجيل، اقرب به صحّت است و به كتب حديثيّه ‏ى ما مى‏ ماند اگر چه دو سه اشتباه در آن وجود دارد، كه ممكن است همين دو سه مورد اشتباه هم از راويان آن باشد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و سی و نهم

چه نعمت بزرگى را از ما گرفتند!
چه نعمت بزرگى را از ما گرفتند، و چه گناه عظيمى را مرتكب شدند كه بين ما و بين وصىّ پيغمبر كه از انبياى سَلَف اَفضل است، جدايى انداختند! اگر چه عبادت در زمان غيبت اَفضل از عبادت در زمان ظهور است و اين خود كرامتى است از خدا كه شامل حال افرادى كه در زمان غيبت ثابت قدم هستند، كرده است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و سی و هشتم

از رضاى خدا خارج نشده‏ايم
ديده شده است كه يكى از علما در مسأله ‏اى كه فتواى مشهور علما معلوم بود، قريب به يك ماه بحث كرد و سرانجام از احتياط خارج نشد! ما را از اين كه در مسايل، حلال و حرام حتى در تفريعات و فروع مسايل همه يك رساله داشته باشيم و همه به آن عمل كنيم، محروم كردند، لذا اكنون بايد براى استنباط احكام از ادلّه اين قدر وقت صرف كنيم.
امام صادق مى‏ فرمايد: اگر بيم آن را نداشتم كه در دست دشمنان بيفتد، كتابى به شما مى‏دادم كه مستغنى مى‏ شديد. * اكنون ما از اول كتاب طهارت تا آخر ديات به تفريعات و تأسيسات محتاجيم، ببينيد چه قدر ما را معطّل كردند كه آيا چنين است، يا چنان؟!
ولى با همه اين‏ها از رضاى خدا خارج نشده ‏ايم؛ زيرا عبادت در غيبت، اًفضل از عبادت در حضور است. بعيد نيست كه علّت آن اين باشد كه انسان در زمان حضور، امام را مى‏بيند و ايمان مى‏ آورد؛ ولى در زمان غيبت نديده ايمان مى‏آورد و عمل مى‏ كند و اين ناشى از قوّت ايمان او است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و بیست و نهم
* بحارالانوار، ج 2، ص 213

امروز همهى علما اتّفاق نظر دارند كه خدا جسم نيست!
آیت الله بروجردى نقل كردند: در ابتداى تشكيل دارالتقريب، آقاى شيخ محمّد تقى اصفهانى براى آنها نوشت كه ما چگونه مىتوانيم نزديك شويم با كسانى كه خدا را جسم مىدانند؟! دار التّقريب اعتراض ايشان را تكثير كرد و به ممالك اسلامى فرستاد، بعد از چهار ماه جواب دادند كه: امروز همهى علما اتّفاق نظر دارند كه خدا جسم نيست!
ولى ما مىگوييم: حكم آن دسته از علماى شما اهل تسنّن كه قايل به جسم بودن خدا بودند چيست؟ چنان كه احمد بن حنبل امام حَنابله با آن عظمتش مجسِّم است و مجسِّمه استدلال مىكنند كه چون در قرآن لفظ سَميع و بَصير در مورد خدا وارد شده، پس خدا مثل ما چشم و گوش ظاهرى دارد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و بیست و ششم

عمل به قرآن نمىكنيم، مىخواهيم به عترت عمل كنيم؟!
به دروغ داد مىزنيم: » عَجِّلْ فَرَجَهُ آيا مىخواهيم بيايد و به ما بگويد: به واجبات و محرّمات ملتزم باشيد! عجب تعجيلى را مىخواهيم!
) قرآن و عترت هر دو از ثقلین است با این حال ( عمل به قرآن نمىكنيم، مىخواهيم (بعد از ظهور) به عترت عمل كنيم؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و بیست و چهارم

ـ خود را درست كن، ما به سراغت مىآييم!
امام زمان عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف به شخصى فرمود: خود را درست كن، ما به سراغت مىآييم. ترك واجبات و ارتكاب محرّمات، حجاب و نِقاب ديدار ما از آن حضرت است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و بیست و سوم

پدر تو با فاروقش اين راه را به من نشان داد!
طبل نفاقى را كه خلفاى سابق پنهان مىداشتند، معاويه آشكار كرد و به صدا در آورد. محمّد بن ابى بكر براى معاويه نوشت: چرا با اميرالمؤمنين نزاع مىكنى؟! وى در جواب گفت: »پدرِ تو با فاروقش ـ عُمر بن الخطّاب ـ اين راه را به من نشان داد وحق او را غصب كرد! * » فَكانَ أَبُوكَ وَفارُوقُهُ أَوَّلَ مَنِ ابْتَزَّهُ حَقَّهُ
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و سیزدهم
* آن گاه پدر تو و فاروقش نخستين كسانى بودند كه حقّ او [اميرمؤمنان 7] را از او گرفتند. بحارالانوار، ج 22، ص 575 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 190

هُجْرِيُّون!
عامّه به ما » روافض مى‏گويند و ما هم به آن ها » نَواصب ولى حقّ اين است كه آن ها را به خاطر تبعيّت از خليفه‏ ى ثانى » هُجْرِيّون * بناميم؛ چنان كه صحيح بخارى نقل مى ‏كند كه خليفه‏ى ثانى به رسول اكرم گفت: » اِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ ** اين مرد هذيان مى‏ گويد! مگر اين كه بگويند تمام روايات صحيح بخارى صحيح است مگر اين روايت!
البته در چاپ قديم صحيح بخارى خودم ديدم كه نوشته بود: » قالَ عُمَرُ: إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُرُ ولى در نسخه‏هاى جديد به جاى » عُمر لفظ » رَجل گذاشته ‏اند.
ما ز محبّان على و عُمر
هيچ نگوییم ز خير و ز شرّ
مُحبّان على با على
مُحبّان عُمر با عُمر
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و هشتم و نهم
* » هُجْر با ضمّه، اسم مصدر باب افعال » إِهْجار و به معناى سخن زشت، هذيان و پريشان گويى است. كتاب العين، ج 3، ص 386
** الغدير، ج 5، ص 340؛ الطبقات الكبرى، ج 2، ص 242.

استخاره در ميان اهل تسنن
استخاره به معناى دعا و طلب خير يعنى » خِرْ لى فى هذَا اْلأَمْرِ * از عامّه نيز نقل شده است، ولى استخاره به عنوان م با خدا و به معناى طلب اختيار و انتخاب گويا مخصوص شيعه است و بنده در كتابهاى عامّه نديدهام.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و هفتم
* در اين امر براى من خير مقرّر فرما


استخاره اام آور است؟
سؤال: آيا استخاره شرعا اام آور است؟
جواب: براى كسى كه نمى‏خواهد به استخاره عمل كند، استخاره كردن خوب نيست. اگر كسى استخاره‏ هايى را كه خود و ديگران نموده ‏اند جمع ‏آورى كند، عجايبى در آن ديده و شنيده مى‏شود.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و ششم

با جنابت سر درس نیا‏
مرحوم وحيد بهبهانى که در اواخر عمرش برای برخی شاگردانش در منزل خود درس می داد، روزى بعد از درس به يكى از شاگردان اشاره كرد كه بماند. وقتى همه رفتند، به او فرمود: فلان‏جا زير فرش پول وجود دارد، آن را بردار و برو غسل جنابت كن و بعد از اين، با حالت جنابت در مجلس درس حاضر مشو! چنين كراماتى را از ساير علماء هم نقل كرده‏ اند!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصد و سوم

تفاوت و مشابهت ما با علماى سَلَف
به معلومات و واضحاتِ خود، عمل نمىكنيم، مَعَ ذلك مقامات و علميّات و معارف بالاتر را طالبيم.
اگر ميل دارى به جايى برسى كه سيّد رضى، سيّد مرتضى، و شيخ مفيد رسيدند، كارى بكن كه آنها مىكردند، تا به مقامات آنها برسى. علميّات آنان شرق و غرب را فرا گرفته و كرامات عجيب و غريب هم از آنها نقل شده كه قابل انكار نيست.
به نظر بنده تفاوت ميان ما و آنها فقط در اين است كه آنها به آن چه مىدانستند، عمل مىكردند؛ ولى ما حتّى آن چه را كه مىبينيم، عمل نمىكنيم! و حتّى أَلأهَمّ فَالأهَمَّ و أَلأوْجَب فَالأوْجَب را رعايت نمىكنيم!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و هفتصدم

نكات طبّى
يكى از مصرى‏ها نوشته است: » يَجِبُ أَن يَتَجَنَّبَ المَريضُ الدّواءَ، كَما يَتَجَنَّبُ مِنَ السُّمِّ بيمار همان گونه كه از خوردن زهر اجتناب مى‏كند، بايد از خوردن دارو پرهيز كند. در روايات ما آمده است: تا گرسنه نشديد نخوريد و پيش از آن كه سير شويد، از غذا دست بر داريد.
شيخ الرييس هم كلمه‏اى دارد كه خيلى عجيب است، مى‏گويد: » أَلطِّبُّ مَجْمُوعٌ فى هذِهِ الْكَلِمَةِ:
اِجْعَلْ طَعامَكَ كُلَّ يَومٍ مَرَّة ً وَ احْذَرْ طَعاما قَبْلَ هَضْمِ طَعامٍ *
يعنى: گرسنگى كشيدن بيشتر موجب صحّت است تا پرخورى و سيرى. انسان مى‏تواند با رعايت آداب شرعى و دستورهاى دينى، از اطبّا مستغنى شود.
آقايى به فرزندانش تذكّر مى ‏داد: سفارشى در فلان دفتر نوشته ‏ام و آن اين است كه هر روز صبح يك عدد سيب ميل كنيد و كارى به دكترها نداشته باشيد.

منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و نود و سوم

* در هر روز يك وعده غذا بخور و پيش از اين كه غذاى اوّلى هضم شود، از خوردن غذا بپرهيز.

عَلَيْكُمُ السَّلام!
شخصى مىگفت: همراه با عدّهاى از دور آقايى را ديدم، به دلم افتاد كه او حضرت صاحب عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف است، گفتم: در دل به او سلام مىكنم، اگر جواب داد معلوم مىشود كه خود حضرت است. وقتى آن آقا به نزديك من رسيد، در دل به او سلام كردم، آن آقا به من نگاه كرد ـ شايد لبخندى هم زد ـ و گفت: عَلَيْكُمُ السَّلام! به دوستانى كه همراهم بودند، گفتم: شنيديد؟! نگاهى به اطراف كردند و گفتند: چه چيز؟! فهميدم آنها كه همراه من بودند، نديدند و نشنيدند، با اين كه از جلوى آنها عبور كرد و جواب سلام مرا با صداى بلند داد! محروميّت از نعمت ديدار و ملاقات حضرات معصومين در زمان حضور و غيبت، از مسبَّبات توليدى و اختيارى است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و نود و دوم

انسان ناطق!
اگر به كسى بگويند زمينى است كه در آن شهرهايى وجود دارد كه خانه‏ هايش به چه شكلى، و خيابان‏هايش چطور و. بعد بگويد خود به خود درست شده است، آيا كسى باور مى‏كند؟ آيا دستگاه آفرينش با اين منظومه، با اين همه نظم حاكم بر آن، نشان نمى‏ دهد كه بايد مُدَبِّر و مُحْدِث و مُنَظِّمى داشته باشد؟! با اين حال عدّه‏اى هم اكنون هم اين مطلب را انكار مى‏كنند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و نود و یکم

مشروطه، مقدّمه‏ى كشف حجاب است!
در روايت آمده است: » اِتَّقُوا فَراسَةَ الْمُؤْمِنِ، فَاِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللّه‏ِ * از پيشگويى مؤمن بر حذر باشيد، زيرا او با نور خدا مى‏ نگرد. ما رجالى را ديده‏ايم كه خيلى دوربين بودند، چيزهايى را مى‏ديدند و مى‏ گفتند كه اصلاً براى عدّه‏اى باور نكردنى بود.
مثلاً مى‏گفتند: مشروطه، مقدّمه‏ى كشف حجاب است. ديگران اعتراض مى‏ كردند كه مشروطه چه تناسبى با كشف حجاب دارد! ولى ديديم كه چنين شد. همچنين آقايى از نجف اشرف براى دخترش كه در ايران بود، نوشت كه زود برگردد!
چه بسا افرادى كه بعد از مشروطه متوجه شدند كه اغفال شده ‏اند، و چه قدر اظهار ندامت و چه گريه ‏هايى از تقصير و قصور خود در پشتيبانى و طرفدارى از مشروطه نمودند، از جمله گفتند: انگور انداختيم سركه شود، شراب شد!

منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و هشتاد و هفتم و هشتم
* اصول كافى، ج 1، ص 2

توسّل اهل تسنّن به امام هادى
در جريان ابتلاى اهل سامره به وبا كه آقا سيّد محمّد فشاركى به شيعيان دستور داده بود سه روز روزه بدارند و زيارت عاشورا بخوانند، فوج فوج از اهل تسنّن مىمردند و يك نفر شيعه از دنيا نمىرفت.
از اين رو، بعضى از اهل تسنّن در صحنِ مقابل ضريح امام هادى مىايستادند و مىگفتند: » يا عَلِىٌّ الْهادى، نُسَلِّمُ عَلَيْكَ مِثْلَ ما يُسَلِّمُ عَلَيْكَ الشّيعَةُ اى علىِ هادى، همان گونه كه شيعه به تو سلام مىگويند، ما به تو سلام مىگوييم. با اين كه حقّانيّت روشن بود، ولى ايمان نمىآوردند و ريشه مطلب را كه زيارت عاشورا بود دنبال نمىكردند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و هشتاد و پنجم

تناقض روايات عامّه دربارهى صحابه
اهل تسنّن از پيغمبراكرم نقل كردهاند كه فرمود: » أَصْحابى كَالنُّجُومِ، بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ * اصحاب من، مانند ستارگان هستند، به هر كدام اقتدا كنيد ـ به سوى خدا ـ رهنمون مىگرديد.
جالب اين جا است كه اهل تسنّن روايتِ » أَهْلُ بَيْتى كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمُ اقْتَدَيْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ ** اهل بيت من همانند ستارگان هستند، از هر كدام پيروى كنيد، [به خدا] رهنمون مىگرديد. را نقل و آن را از احاديث جعلى و دروغ پنداشتهاند.
ولى » مالك در كتاب مُوَطَّأ می گوید كه صحابهى پيغمبر كارهايى انجام مىدادند كه به واسطهى آن خدا آنها را مىآمرزد و از آنها در مىگذرد، ولى ديگران نمىتوانند آن كارها را انجام دهند و اگر انجام دهند، خداوند آنها را بر رو به جهنم مىاندازد. اين سخن چگونه با » بِأَيِّهِمُ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ سازگار است؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و هشتاد و سوم
* لسان الميزان ابن حجر، ج 2، ص 137
** لسان الميزان ابن حجر، ج 1، ص 136

ديگر نسيه نمىدهم!
پدر شيخ انصارى روزى يك پول از دزفول براى او مىفرستاد. احتمال مىدهم مادر شيخ هم با او يك جا زندگى مىكردند، ولى يقين ندارم. در هر حال آن پول فقط صرف خريد نان مىشد. زمانى سه روز تعطيل شد و پول نيامد و شيخ مجبور شد از نانوا نسيه نان بگيرد، بعد از روز سوم نانوا گفت: ديگر نسيه نمىدهم!
مرحوم شيخ اين گونه قضايا زياد دارد. اينگونه با سختى زندگى مىكردند ولى در علم و عمل به مقامات عاليه مىرسيدند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و هفتاد و نه

تا آقاى بروجردى در قيد حيات است، علمدار است!
آقايى از متوسّلين و مشتاقان لقاى حضرت مهدی عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف بود و كارهاى عجيبى براى ملاقات آن حضرت انجام مىداد. كسى از ايشان نقل كرد كه حضرت فرمودند: تا آقاى بروجردى در قيد حيات است، عَلمدار است؛ ولى بعد از فوت او، اختلاف مىشود و اين اختلاف تا زمان ظهور ادامه خواهد داشت و ديگر مرجعيّت، مثل ايشان، انحصارى نخواهد بود! اگر بعد از آقاى بروجردى تا زمان ظهور خيلى فاصله باشد، اين مطالب خيلى مشكل است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و هفتاد و ششم

ترك نماز صبح آسان شده بود
در زمان پهلوى، ترك نماز صبح در پيش مردم سهل و آسان شده بود، به طورى كه براى تعريف از اشخاص هنگام خواستگارى، مىگفتند: نزديكانش و يا خود او نماز صبح مىخوانند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و هفتاد و دوم

هر كس در هر ماه يك بار نماز بخواند.
آقايى براى تبليغ به يكى از مناطق شيعه نشين رفته بود، ولى ديده بود كه اصلاً نماز نمىخوانند. نقشهاى طرح و ترتيب داده بود، به اين صورت كه به آنها پيشنهاد كرده بود كه هر كس در هر ماه يك بار نماز بخواند، من ضمانت مىكنم كه نجات مىيابد! و مردم قبول كرده بودند و در هر ماه يك بار نماز مىخواندند.
بعد از مدّتى، از آنها درخواست كرده بود كه هفتهاى يك بار نماز بخوانند، و بدين ترتيب بعد از مدتى گفته بود كه در هر شبانه روز يك بار نماز بخوانند، و سپس درخواست نموده بود كه در هر روز يك بار نماز و در هر شب يك بار نماز بخوانند، و همين طور پيش رفته و مؤفّق شده بود آنان را به پنج بار نماز خواندن در شبانه روز دعوت كند.
اگر ما باشيم، مىگوييم كه او چرا در مدّت طولانى، آنها را بى نماز نگاه داشت و حال آن كه آن آقا آنها را بى نماز نكرد، بلكه آنها خودشان بى نماز بودند، ولى او توانست و مؤفّق شد آنها این گونه اهل نماز کند.
بنابراين، اگر بتوانيم يك كافر را به ايمان دعوت كنيم، بايد بكنيم، ولو اين كه نماز نخواند!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و هفتاد و یکم

وظيفهى مبلّغان اعزامى به آمريكا و اروپا
به كسانى كه به اروپا يا آمريكا مىروند، سفارش مىشود كه در امر دعوت به اسلام نبايد كوتاهى شود ولو در حدّ اقرار به شهادتين و اعتقاد به مبدأ و معاد باشد، هر چند به فروع هم عمل نكنند. خدا مىداند همين قدر از هدايت چه قدر ثواب دارد!
اگر توانستند دعوت به عمل هم بكنيد؛ نگوييد اگر عمل نكنند، يا اگر اهل عمل نباشند و نشوند، فايده ندارد. مگر علمهاى ما همهاش منجرّ به عمل مىشود و به عمليات و تكاليف يقينى، عمل مىكنيم؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و هفتادم

دعا براى رفع ابتلائات مسلمانان
امروز هر كس نماز بخواند و براى رفع ابتلائات مسلمانها بعد از نماز دعا نكند، معلوم مىشود براى رفاه حال دنياى خود هم قاصر بلكه مقصِّر است، در امر آخرت كه هيچ!
از خدا بخواهيم كه هر مسلمان و هر كس كه به حُكم مسلمان است و يا از نسلِ آینده او مسلمان پيدا مىشود، از بلاها و گرفتارىها در امان باشد! سيّد بن طاووس مىفرمايد: دعا كردن در شب قدر براى كفّار، اعظم از دعا براى مسلمانان و اَقْرَب به استجابت است! *
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و شصت و نهم
* مقصود دعا براى هدايت كفّار است. اقبال الاعمال، ص 212

جاسوس انگلیس
در بازار كرمانشاه يك نفر مُدام به انگليس فحش مىداد، بعد معلوم شد اجير آنها است. آنها اين كارها را مىكنند تا دوست و دشمن خود را بشناسند. اصلاً جاسوسى و دروغگويى و دروغپردازى نزد آنها علمى است كه قابل تعليم و تعلّم است.
خدا كند مسلمانها نجات يابند و متنبّه شوند و فريب نخورند و دوست و دشمن خود را بشناسند؛ زيرا دشمنان امروز بهتر از دوستان سلام مىكنند، و با تعارفهاى با محبّت و با تقديم سيگارهاى مُهْلِك، و اسلحههاى بدون صدا به سراغ ما مىآيند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و شصت و هشتم

لعنت کردن رسول خدا
حضرت رسول وقت وفات بسيار سعى كرد تا منافقين با جيش اُسامه از مدينه خارج شوند، لذا فرمود: » جَهِّزُوا جَيْشَ أُسامَةَ، لَعَنَ اللّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْش أُسامَةَ! * ولى آنها رفتند و از راه برگشتند.
حضرت فرمود: چرا برگشتيد؟ بهانه آوردند كه نتوانستيم شما را در اين حال رها كنيم، در واقع فهميده بودند كه قصد حضرت چيست.
سؤال: آيا خطاب و لعن آن حضرت، شامل اميرالمؤمنين نيز مىشود؟
جواب: يقيناً حضرت امير مورد خطاب حضرت نبود؛ زيرا بنا نبود حضرت بيرون برود، وگرنه خود حضرت امير به فرماندهى لشكر گمارده مىشد، چنان چه در ساير جنگ هايى كه حضرت رسول در آن شركت نداشت، هر وقت بنا بود حضرت علی برود، خود ایشان امير لشكر مىشد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و شصت و چهارم
* لشكر اسامه را آماده و فراهم كنيد، خداوند لعنت كند كسى را كه از رفتن به لشكر اُسامه سرپیچی کند! بحارالانوار، ج 30، ص 432 و شواهد التنزيل، ج 1، ص 338

بلای دوست
اگر بدانيم كه بلا را خدا براى ما خواسته ـ خواه براى رفع درجه و اعطاى مقامات و منازل والا و يا براى تكفير و جبران گناه و رفع غلّ و غشّ از انسان ـ ديگر چرا بنده ناراحت و ناراضى باشد؟! *
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و پنجاه و نهم
* شاعر مىگويد: اين بلاى دوست تطهير شما است علم او بالاىِ تدبير شما است

از اَعلى عليين گذشتيم، از اسفلِ سافلين نباشيم!
اگر انسان در مواقع شدّت و خطر در صحنههاى گناه، خدا را ياد كند و آن را بر فعل حرام ترجيح دهد و حلواى به اين لذيذى را براى خدا ترك كند، خدا مىداند كه چه حلوايى نصيبش مىشود! البته در اين گونه مواقع خطر، امكان سقوط است.
خدا كند كه ما واقع نشويم. از مقامات و رسيدن به اَعلى عِلّيين گذشتيم، از اَسفَل سافلين نباشيم!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و چهل و دوم

شیعه شدن بعضى از علماى عامّه در آخر كار!
بسيارى از علماى اهل سنت در آخر كار مُستبصر ـ شیعه ـ شدهاند. نبايد احتمال را كَالعدم بشماريم. البته جاى آن است كه گفته شود. » ءَآلْـآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ * ولى ممكن است وقتى مستبصر شده باشد كه واقعاً تدارك ممكن باشد، مانند غزالى كه مستبصر شد و در كتاب » سِرُّ الْعالَمَيْن به غصب فدك تصريح نمود. در اين كتاب شواهد صدقى وجود دارد كه از غزالى است. بنابراين، كسانى كه با تعبيرهاى تند از غزالى ياد كردهاند، يا كتاب سرّ العالمين او را نديدهاند، و يا در انتساب آن كتاب به غزالى ترديد دارند، درست عمل نمىكنند. معروف است كه: » مَا اسْتَوْعَبَ اللَّعْنَ أَحَدٌ مِثْلُ الْغَزالِىِّ هيچ كس به اندازهى غزالى از هر دو فريق ـ شيعه و سنى ـ مورد لعن و نفرين قرار نگرفته است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و سی و نهم
* آيا حالا [وقت توبه است؟!] كه پيش از اين عصيان نمودى و از تباه گران بودى. سورهى يونس، آيهى 91


بيدارى شب بدون احتياج به خواندن دعا و آيات!
اين مطلب به يقين ثابت است و خيلىها نيز نقل كردهاند كه اگر از حال انسان معلوم شود كه مىخواهد نماز شب بخواند، بيدارش مىكنند، بدون احتياج به دعاها و آيات مَعهوده ـ مثل آیه آخر سوره کهف ـ و اين بيدار كردن به طُرق مختلف است، يا در مىزنند، يا صدايى مىآيد و يا او را به نام صدا مىزنند و
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و نهم

علم تعبير خواب من، از آن شب شروع شد!
از مرحوم شيخ عبدالنّبى اراكى 1نقل شده كه در اراك، شبى در مدرسه بوديم، زنى پشت در آمد و اظهار داشت بى پناهم و جايى ندارم و نمىتوانم در اين وقت شب به جايى بروم، هوا هم سرد بود، لذا به ناچار گفتم: بياييد داخل. پس از ورود، گفتم: سفرهام آن جاست باز كنيد و نان بخوريد و در داخل حُجره، آن طرف كُرسى هم بخوابيد و من مطالعه دارم. رفت، خورد و خوابيد. من هم مطالعه كردم، نان خوردم و در طرف ديگر كرسى خوابيدم. يك يا دو بار با فاصله، پاى آن زن با پاى من برخورد كرد، ديدم صلاح نيست زير كُرسى باشم، از جا برخاستم و بيرون حُجره رفتم و تا صبح در هواى سرد در حياط مدرسه ماندم و دور حياط قدم زدم. هوا كه روشن شد، زن از اطاق بيرون آمد و رفت. علم تعبير خواب من از ماجراى آن شب شروع شد.
براى ابن سيرين نيز چنين جريانى اتّفاق افتاد و زنى از او مطالبهى فحشا نمود و وى به ظاهر قبول نمود و براى تطهير به دستشويى رفت و صورت ظاهر خود را با نجاست آلوده كرد و به اين وسيله از آن مَهلكه نجات پيدا كرده و خداوند علم تعبير خواب را به وى عطا فرمود.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و شانزدهم

بگو نماز اوّل وقت بخوانند
از آقا سيّد عبدُ الهادى شيرازی * كه واقعاً عالمِ حسابى بود، نقل كردهاند كه در كوچكى بعد از فوت پدرم ـ ميرزاى شیرازی بزرگ ـ تكفّل خانواده به عهدهى من بود. مىگويد: ايشان را در خواب ديدم. از من پرسيدند: آقا سيّد عبد الهادى، حال شما چه طور است؟ مىگويد در جواب گفتم: خوب نيست. فرمود: به بچّهها و اهل خانه سفارش كنيد كه نماز اوّل وقت بخوانند، تنگدستى شما رفع مىشود.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و هشتم
* از مراجع تقليد زمان آيت اللّه العظمى حكيم كه واقعاً عالمِ حسابى بود

با آن حال قمه مى ‏زدند!
مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى عزادارى‏ هايى را كه در نجف مرسوم بود تا چه برسد به سينه زدن و يا قمه زدن را تجويز نمى‏كرد. وقتى ایشان عزادارى‏دها را منع كرد، خدا مى‏داند چه بلاها به سرش آوردند. با اين كه مرجعيّتش منحصر به فرد بود با اين حال در زمان ايشان حسابى قمه مى‏زدند!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و دوم

پدر بنىصدر
سؤال: آيا پدر ابوالحسن بنىصدر ـ رييس جمهور فرارى ايران ـ بود؟
جواب: بله، خيلى مرد جليل و شريف و مرجع اوّل همدان و از شاگردان مرحوم آقا ضياء عراقى بود. شنيديم كه بعد از فوت، جنازهاش را به نجف بردند و در مقبرهى استادش دفن كردند. بنده هم در نجف و هم در قم با ايشان ملاقات كردهام. سوابقى در خدمات داشت. وقتى مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى و ديگر علماى تبعيدى نجف به ايران آمدند، بر ايشان وارد شدند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و نود و نهم

دواى درد چشم
شخصى از درد چشم به رسول خدا شكايت نمودم، ايشان فرمودند: » أدِمِ النَّظَرَ إِلَى الْمُصْحَفِ مُدام به قرآن نگاه كن. زيرا كه چشم من درد مىكرد به جبرييل شكايت نمودم، او گفت: » أدِمِ النَّظَرَ إِلَى الْمُصْحَفِ *
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و هفتاد و سوم
* مستدرك الوسائل، ج 4، ص 264

خرما، علاج سرطان
تعجب است كه با اين همه پيشرفتهاى علمى و طبى هنوز نتوانستهاند سرطان را علاج و يا از آن جلوگيرى كنند و يا اين كه بفهمند از چه حاصل مىشود. مىگويند در عراق و مناطقى كه نخلستان دارد، مبتلايان به سرطان خيلى كم هستند. يكى از اطبّا مدعى بود كه دارويى كشف كرده است كه مىتواند سرطان را درمان كند كه عمدهى اجزاى آن شيرهى خرما است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و پنجاه و ششم

قرآن، دعا و ذكر فضايل اهل بيت دافع و رافع بلاها
چنان كه قرآن دافع و رافع بلا و غم است، ذكر فضايل اهل بيت نيز چنين است. چنان كه دعا، هم دافعِ بلا است و هم رافع. * بنابراين، ما بايد پيش از آمدن بلا بر سر مؤمنين و نيز براى رفع بلا بعد از آمدن آن، دعا كنيم.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و چهل و هفتم
* دافع بلا یعنی جلوی نزول بلا را می گیرد و رافع بلا یعنی بلای نازل شده را برطرف می کند.

جنّيان يا كافرند و يا شيعه!
مشايخ ما نقل مىكردند كه طايفهى جنّ يا كافر هستند يا شيعه، و سنّى ندارند. گفته شده براى چه؟!
در جواب گفتهاند: پيرمردها و سال خوردگانى در ميان ما هستند كه در روز غدير بودهاند و بر جانشینی حضرت على شهادت مىدهند! زعفر جنّی كه در كربلا براى نصرت حضرت سيّدالشهدا آمده بود، صد سال نيست كه وفات كرده است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و چهل و چهارم

عدم وم ارتباط با اجنّه
خيلى ومى ندارد كه كسى با جنّ ارتباط پيدا كند، زيرا اگر براى تعليم آنها باشد، كتابهاى دينى هست و آنها مىتوانند استفاده كنند. علماى طايفهى جنّ با بعضى از بزرگان ما ارتباط دارند. اهل علمى بود در قم كه يك جنّى نزد او درس مىخوانده است، به حدّى كه هر دو به درس آیت الله بروجردى مىآمدند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و چهل و سوم

توطئه‏ ى انگليس در ايجاد اختلاف در هندوستان
دولت انگليس هر وقت مى‏ خواست در هندوستان ميان مسلمانان و هندوها اختلاف و درگيرى ايجاد كند، كافى بود گاوى را مخفيانه در محله ‏ى هندوها سر ببرد. هندوها مى‏گفتند: حتماً مسلمان‏ها كرده‏اند و به جان هم مى ‏افتادند. بعد هم خودش مى‏آمد و ميان آن‏ها صلح مى‏ كرد و از آن‏ها مال المصالحه مى‏ گرفت. يك پوست گردو به اين طرف مى‏داد و پوست ديگر را به طرف ديگر و مغز را براى خودش برمى داشت. مصالحه و تقسيم عادلانه!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و سی و نهم

دلايل قابل استناد براى حقّانيت مذهب
رواياتى كه دربارهى مدح شيخين در جوامع روايى اهل سنّت نقل شده است، در زمان خلافت آنها، به نفع آن دو جعل شده است و قابل استناد براى ردّ شيعه نيست، چنانكه رواياتى كه در جوامع روايى شيعه كه به نفع شيعه است، قابل استناد براى ردّ عامّه نيست و نباید ما براى حقّانيّت مذهب به آنها استدلال كنيم، بلكه با كتابهاى خود عامّه و جوابهايى كه بر عدم خلافت حضرت امير نوشتهاند، مىتوان حقّانيّت شيعه را اثبات نمود.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و سی و یکم

اعتقاد عامّه به عدالت تمام صحابه
معاويه هجده ماه با على در جنگ صفين جنگيد و در اين مدّت معاويه، على را و على، معاويه را در نماز لعن مىكردند، با اين وجود آيا امكان دارد كه هر دو بر حقّ باشند چون هر دو صحابى رسول اللّهاند!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و بیست و سوم

در مجالس عيد اهراء
اين كار درست نيست كه در اين ايّام بنشينيم و مجسّمه درست كنيم و بزنيم و بخنديم، زیرا ديده شده كه عامّه متقابلاً بعضى از شيعيان را گرفته و شكنجه داده يا كشتهاند و از اين كار لذت بردهاند و چه بسا در اثر اين گونه مجالس باشد و ما در ريختن خون آنان شريك باشيم. آنها براى ما جاى خنده نگذاشتهاند، كارهايى كردهاند كه بايد براى آن گريه كرد. ما بايد در اين روزها مجلس برپا كنيم و در آن فضايل اهل بيت :و اوصاف و مطاعن دشمنان را بدون سبّ و شتم و لعن بيان كنيم. در ميان مطاعن آنها، مطالب مضحك زيادى وجود دارد، كه باعث تقويت ايمان اهل مذهب هم مىشود.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و بیست و یکم

معناى » أُولِى الأمْرِ ازديدگاه اهل تسنن
اهل تسنّن دربارهى آيه شريفه ى » أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الاْءَمْرِ مِنكُمْ * مىگويند »أُولِى الأمْرِ كه به حكم قرآن اطاعتش واجب است، هر ى را كه بر ديگر غالب گردد و هر ظالمی كه ظالم ديگر را از بين ببرد و بر مَسند حكومت بنشيند، شامل مىگردد، لذا اطاعتش بر همهى مسلمانها لازم و واجب است! **
مىگوييم: آيا امكان دارد چنين مطلبى را به خدا و قرآن نسبت داد كه معناى آيهى چنين باشد » از ستمگران و مستكبران، هر كس را كه بر ديگرى غلبه و بر مسند خلافت نشست و گفت: من امير مؤمنان هستم، اطاعت كنيد که اطاعتش تشريعاً واجب است و او امير شما است تا اين كه ظالم ديگرى بيايد و او را بكشد و به جاى او نشیند
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و هجدهم
* از خدا و رسول و صاحبان امرتان اطاعت كنيد. سورهى نساء، آيهى 59
** الدر المنشور، ج 2، ص 176

سند حديث غدير
دليل اثبات حقّانيّت و ولايت حضرت امير تنها حديثِ » مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ. نيست، تا اين كه سنّىها بگويند: حديث غدير در صحيح بخارى ذكر نشده است پس ثابت نيست؛ اگر چه اين حديث در صحيح مُسلم نقل شده است و براى اثبات ولايت كافى است. *

منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و دوازدهم

* تعجّب اين كه خود بخارى حديث غدير را در كتاب التاريخ الكبير، ج 1، ص 375؛ ج 4، ص 193؛ ج 6، ص 241 ذكر كرده است.

حديث ثقلين، دليل بر وجود امام غائب عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف
حديث ثقلين دلالت بر وجود امام زمان عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف دارد و از ادلّهى صريحهى اثبات امامت است؛ زيرا در بخشى از آن، از پيامبر اكرم آمده است: » سَأَلْتُ اللّهَ أَنْ لا يُفَرِّقَ بَيْنَهُما حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ فَاسْتَجابَ لى * از خدا خواستهام كه بين آن دو ـ عترت و قرآن ـ جدايى نيندازد، تا اين كه در كنار حوض كوثر نزد من حاضر شوند، و خداوند اين دعاى مرا اجابت نمود. بنابر اين، هر وقت قرآن دست اين امّت باشد، اهل بيت : نيز هست.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و یازدهم
* مشابه: شواهد التنزيل، ج 1، ص 191؛ اصول كافى، ج 1، ص 209

وم نگهدارى كتابهاى خطّى و منحصر به فرد
ما بايد سعى كنيم كه كتب خود را جمع آورى و حفظ كنيم و نگذاريم از بين برود. حدّاقل از كتب خطّى و منحصر به فرد، استنساخ و عكس بردارى كنيم. يازده كتاب از يكى از آقايان معاصرِ شيخ انصارى از بين رفته است، چرا بايد ما به مهمّات خود اهمّيّت ندهيم؟! كتابهاى خطّى منحصر به فرد ما را ات، باران و رطوبت از بين برده و مىبرد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و دهم

مرام كمونيستى خود منشأ نزاع است
كمونيست‏ها گفته‏ اند: اگر همه ‏ى مردم در مال و ثروت يكسان باشند، نظم در جامعه برقرار مى‏شود و افزوده ‏اند كه نزاع بشر بيشتر بر سر دو چيز است: مال و زن. بنابر اين، اگر همه در اين دو امر با هم مشترک باشند، نزاع بر طرف مى‏شود! گويا نديده‏ اند كه حيوان‏هاى نر متعدّد بر سر يك حيوان ماده چگونه تكالُب * مى‏ كنند، ويا اين كه چندين نفر براى يك زن مورد علاقه‏ ى خود چه قدر همديگر را كشته ‏اند. بنابر اين، مرام اشتراكى و كمونيستى خود منشأ نزاع است نه رافع آن.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و پانصد و پنجم
* مانند سگ‏ها به طعمه هجوم آوردن.

چرا معطّليد؟!
در روايت آمده که هر كس از اين عالَم برود، مى‏ گويد: اى كاش زودتر آمده بودم! چه مؤمن باشد و چه كافر؛ مؤمن براى اين كه هر چه زودتر درجاتش را در بهشت ببيند و به نعمت‏هاى بهشتى برسد و كافر از جهت اين كه اگر كمتر عُمر مى‏داشت، كمتر عذاب مى ‏ديد.
لذا ارواح مؤمنين در خواب، دوستان زنده‏ ى خود را دعوت مى‏كنند كه چرا معطَّليد؟! قفس جاى ماندن و نفس كشيدن نيست!
همچنين در روايتى ديدم كه اگر لذّت تمام دنيا را جمع كنند، به يك لقمه ‏اى كه مؤمن در بهشت تناول مى‏كند نمى ‏رسد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و چهارصد و هشتاد و هفتم


گويا خود را براى درس خواندن وقف كرده بودند!
بنده در ميان اهل علم، كسى پر كارتر از مرحوم مُظفَّر * نديده ام. حُجره ى او در مدرسه ى مرحوم سيّد يزدى در نجف اشرف درست در روبروى حجره ى ما بود. وقتى كه مطالعه ى خود را به پايان مى برديم و مى خواستيم بخوابيم، چراغ ايشان روشن بود و ايشان مشغول نوشتن بودند. از آن طرف شب هم وقتى بيدار مى شديم ـ وقت اذان و يا پيش از آن ـ مى ديديم ايشان هنوز مشغول نوشتن است.
آقاى خويى هم شانزده درس می گفت، به گمانم فقط درسهايى كه مى گفت ـ غیر از مطالعه آنها ـ شانزده درس بود. بالاخره، گويا خود را براى درس خواندن وقف كرده بودند!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و نهم
*شيخ محمّد رضا مظفر نويسنده ى كتاب » المنطق » اصول الفقه و.

برتر از سيّد بحر العلوم
حضرت اميرالمؤمنين در خواب به آقا سيّد محمّد باقر * خبر داده بودند كه وبا يا طاعونى مردم نجف را فرا می گيرد و تو بر همه نماز مى خوانى » وَ أَنْتَ خاتِمَتُهُمْ يا وَلَدِى و تو اى فرزندم، بعد از همه از دنيا مى روى و چنان هم شد و فوج فوج از مردم می مردند، به حدى كه حدود ده هزار نفر مردند و ايشان از صبح تا شام بر جنازه ها به صورت دسته جمعى نماز ميّت مى خواند و خود ايشان هم آخر از همه به بهشت رفت. ايشان در حال احتضار به شخصى كه جُنب بوده است، فرمود بيرون برود؛ چون ملايكه در جايى كه شخص جُنب وجود داشته باشد، حاضر نمى شوند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و چهاردهم
*همشيره زاده ى مرحوم علاّمه بحرالعلوم

توسل به امام رضا برای فرار از گناه
حدود سى چهل سال پيش جوان شكسته بندى در قم نقل كرد كه روزى زن مُحَجَّبِه اى به درِ مغازه ى من آمد و اظهار داشت كه استخوان پايم از جا در رفته و مى خواهم آن را جا بيندازى، ولى در بازار نمى شود. چون می ترسم صدايم را افراد نامحرم بشنوند، اگر اجازه مى دهى به منزل برويم.
قبول كردم و حدود سيصد تومانى را كه در مغازه داشتم با خود برداشتم و به دنبال آن زن روانه شدم، تا به منزل ايشان وارد شديم. آن زن درِ خانه را از داخل بست و بر روى رختخواب دراز كشيد.
من به قسمت مچ پايش دست گذاشتم و گفتم: اين جاست؟ گفت: بالاتر، مقدارى بالاتر. دست بر روى ساق پايش گذاشتم و گفتم: اين جاست؟ گفت: بالاتر، بالاتر، متوجّه شدم كه قصد ديگرى دارد و خود او رسماً مرا به گناه دعوت نمود. درِ خانه را هم از داخل بسته بود و مرا نيز تهديد مى كرد كه در صورت مخالفت، به جوان هاى بيرون منزل خبر مى دهم تا به خدمتت برسند!
به او گفتم: سيصد تومان همراه دارم، بيست تومان هم در مغازه دارم، همه را به تو می دهم، دست بردار. فايده نداشت، پيوسته اصرار می نمود و تهديد می كرد. از سوى ديگر، آن زن آن قدر به من نزديك بود كه حال دعا و توسّل هم نداشتم، به گونه اى كه گويا بين من و دعا حايل و مانعى ايجاد شده بود.
سرانجام، به ظاهر به خواسته ى او تن در دادم و اظهار رضايت نمودم و او را به گونه اى از خود دور كردم و براى تهيّه ى چيزى فرستادم. در اين هنگام ديدم حال دعا پيدا كرده ام. فوراً به امام رضا متوسّل شدم كه اگر عنايتى نفرمايى و مرا نجات ندهى، دست از شغلم بر مى دارم. گويا آن جوان به قصد تقرّب و قضاىِ حوايج مؤمنين اين شغل را از آن حضرت تقاضا كرده بوده و آن شغل هم به نظر و توجه آن حضرت بوده است.
مى گويد در همين اَثنا ديدم سقف دالان شكافته شد و پيرزنى از سقف به زير آمد! فهميدم توسّلم مستجاب شد. در اين حين زن صاحب خانه هم آمد، به پير زن گفت: چه مى خواهى و براى چه آمده اى؟ گفت: در اين همسايگى نزديك شما وضع حمل نموده اند، آمده ام مقدارى پارچه ببرم، گفت: از كجا آمده اى؟ گفت: از درِ خانه، با اين كه من ديدم از سقف خانه وارد شد!
در هر حال، آن دو با هم به گفت و گو پرداختند و من هم فرصت را غنيمت شمرده به سمت درِ منزل پا به فرار گذاشتم. زن به دنبالم آمد و گفت: كجا مى روى؟! گفتم: مى روم درِ خانه را ببندم. گفت: من در را بسته ام. گفتم: چگونه بسته است که پيرزن از آن وارد خانه شد؟! به سرعت به سوى در رفتم. وقتى مطلّع شد كه فرار مى كنم، از پشت سر يك فحش به من داد و آب دهان به رويم انداخت، كه در آن حال براى من از حلوا شيرين تر بود.
او مى گويد: بعد به خدمت مرحوم آقا سيّد محمّد تقى خوانسارى جريان فحش و ناسزا و آب دهان انداختن به صورتم را نقل كردم، ايشان فرمودند: اى كاش آن فُحشها و اذيّتها را به من مى كردند، اى كاش آن آب دهان را به صورت من مى انداختند. وقتى كه آقا چنين فرمودند: حالت آرامش در من پيدا شد، ولى بعد از آن ديگر آن واقعه تكرار نشد.
بعد از اين قضيّه، از عنايت خداوند متعال به او اين بود كه آتش دنيايى به آن دستش كه به پاى آن زن گذاشته بود، اثر نمی كرد به گونه اى كه حتّى مى توانست ذغال گداخته را با آن دست مانند انبر بگيرد و بردارد! چه مقامات، چه كرامات، با چه رياضات و گرفتارى ها!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفده و هشتصد و نوزده

با دو انگشت، آهن را دو نيم كرد!
آقايى بود در قزوين * كه محصّلين و روشنفكران در اطرافش نشسته بودند، يكى گفت: اين كه خداوند راجع به حضرت داوود مى فرمايد كه: » وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ ** و آهن را براى او نرم كرديم. يعنى به وسيله ى آتش آهن را براى ايشان نرم نموديم و منظور آيه اين است كه كوره سازى از آن زمان و يا به دست ايشان اختراع شد، نه اين كه راستى راستى آهن در دستش نرم مى شده است! با اين كه قبل از ايشان جنگها واقع شده بود و شمشير وجود داشت.
آن آقا غضبناك شد و گفت: آيا شما صدور چنين مطلبى را از پيغمبرى همچون حضرت داوود بعيد می شمريد؟! اين كه چيزى نيست، از من هم بر می آيد! سپس سينى بزرگ مسى يا آهنى را كه در برابرش بود با دو انگشت يك راست مثل قيچى دو نصف كرد!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و بیست و چهارم
* احتمالاً ملاّ خليل قزوينى بوده است
** سوره ى سبأ، آيه ى 10

وظيفه ى حافظان قرآن
براى حافظان قرآن سزاوار است كه قرآن را تكرار كنند، البتّه نه به حدّى كه ملال آور باشد، بلكه شايسته است روزى يك جزء بخوانند. از ظاهر روايتِ » تَعاهَدُوا هذَا الْقُرآنَ، فَإِنَّهُ وَحْشِىٌّ * اين قرآن را بپاييد، چرا كه زود از ياد مى رود استفاده مى شود كه حافظ قرآن بايد هر روز هر قدر توانست تكرار كند نه خيلى زياد؛ مثلاً روزى از يك جزء بيشتر نشود و شايد كمتر از آن هم مفيد نباشد.
حاصل اين كه: » مَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَيْهِ إِلَّا الذِّكْرَ فَلَيْسَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَيْهِ ** هر چيزى حدّ و اندازه اى دارد كه [وقتى به آن جا رسيد] پايان مى پذيرد [و ديگر مطلوب نيست]، به جز ياد خدا كه حدّ و اندازه اى براى آن نيست.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و بیست و نهم
* ميزان الحكمة، ج 3، ص 2523.
**ا صول كافى، ج 2، ص 498.

در خواب هم ممكن است بميرى!
در تعبديّات كوه كَندن * از ما نخواسته اند، سخت ترين آنها نماز شب خواندن است، كه در حقيقت، تغيير وقت خواب است، نه اصل بى خوابى، بلكه نيم ساعت زودتر بخواب تا نيم ساعت زودتر بيدار شوى. آيا مى ترسى اگر بيدار شدى، ديگر خوابت نرود و بميرى؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و پنجاه و یکم
* كار دشوار و طاقت فرسا

اعتراف عامّه به وفات حضرت زهرا با عدم رضايت از شيخين
خود عامّه اعتراف مى كنند كه حضرت فاطمه در حال وفات، از شيخين ناراضى بود، در صحيح بخارى آمده است: » فَوَجَدَتْ فاطِمَةُ عَلى أَبى بَكْرٍ فِى ذلِكَ، فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ يُكَلِّمْهُ حَتّى تُوُفِّيَتْ * فاطمه به دليل غصب فدك بر ابوبكر غضب نمود و با او قهر كرد و سخن نگفت تا اين كه وفات نمود.
همچنين در صحيح بخارى در روايتى از رسول خدا آمده است: » إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّى؛ فَمَنْ أَغْضَبَها، أَغْضَبَنِى ** فاطمه پاره ى تن من است. بنابر اين هر كس او را غضبناك كند، مرا به خشم آورده است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفتاد و دوم
* صحيح بخارى، ج 5، ص 82. ج 8، ص 3.
** صحيح بخارى، ج 4، ص 210 و 219.

اعتراف عامّه به وفات حضرت زهرا با عدم رضايت از شيخين
خود عامّه اعتراف مى كنند كه حضرت فاطمه در حال وفات، از شيخين ناراضى بود، در صحيح بخارى آمده است: » فَوَجَدَتْ فاطِمَةُ عَلى أَبى بَكْرٍ فِى ذلِكَ، فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ يُكَلِّمْهُ حَتّى تُوُفِّيَتْ * فاطمه به دليل غصب فدك بر ابوبكر غضب نمود و با او قهر كرد و سخن نگفت تا اين كه وفات نمود.
همچنين در صحيح بخارى در روايتى از رسول خدا آمده است: » إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّى؛ فَمَنْ أَغْضَبَها، أَغْضَبَنِى ** فاطمه پاره ى تن من است. بنابر اين هر كس او را غضبناك كند، مرا به خشم آورده است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفتاد و دوم
* صحيح بخارى، ج 5، ص 82. ج 8، ص 3.
** صحيح بخارى، ج 4، ص 210 و 219.

اگر شيخين از ظلم خود به حضرت فاطمه توبه كرده اند.

چند نفر از علماى عامّه كه معتقد بودند شيخين از ظلم خود به حضرت فاطمه توبه كرده بودند، از بغداد به كربلا آمده بودند تا با علماى شيعه بحث و مناظره كنند.
يك نفر شبانه نزد دربندى رفت و جريان را به اطلاع ايشان رسانيد. ايشان همان شب در مجلسى كه علما در آن اجتماع كرده بودند، به بالاى منبر تشريف برد و فرمود: » أَللّهُمَّ الْعَنِ الاْءَوَّل! علماى عامّه بسيار ناراحت شدند. ايشان بعد از مدتى فرمود: » أَسْتَغْفِرُ اللّهَ طولى نكشيد فرمود: » أَللّهُمَّ الْعَنِ الثّانِى! دوباره استغفار كرد. باز فرمود: » أَللّهُمَّ الْعَنْ فُلانَة! بار سوم استغفار كرد و از منبر پايين آمد و از مجلس خارج شد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفتاد و چهارم

روايات عامّه درباره ى امامان دوازده گانه و منزلت ويژه ى على
در بيست حديث از بيست صحابى آمده است كه پيغمبر فرمود: » أَلْخُلَفآءُ بَعْدِى إِثْنى عَشَرَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ * جانشينان بعد از من دوازده نفر هستند كه همگى از قريش مى باشند و همين روايت را ابوبكر و عمر و عثمان نيز نقل كرده اند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفتاد و هفتم
*مسند احمد، ج 5، ص 87 ـ 108؛ صحيح مسلم، ج 6، ص 3، 4 و

اين جا قبر حضرت هود و صالح است
محل دفن حضرت هود و صالح پيغمبر معلوم و مشخص نبود، تا اين كه سيّد بحرالعلوم در وادى السّلام نجف فرمود: اين جا را حفر كنيد، حفر كردند. لوحى ظاهر شد كه بر روى آن نوشته شده بود: » هذا قَبْرُ هُودٍ وَ صالحٍ اين قبر حضرت هود و صالح است و اكنون مرقد آنها در وسطِ وادى السلام زيارتگاه است.
در زيارتنامه ى حضرت اميرالمؤمنين نيز آمده است: » ألَسَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى جارَيْكَ هُودٍ وَ صالحٍ سلام بر تو و بر دو همسايه ات حضرت هود و حضرت صالح. *
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و هفتاد و نهم
* بحارالانوار، ج 53، ص 271.

غلبه هيچ بر همه چيز!
از عجايب اين كه در جنگ انگليس و عثمانى، قوى ترين دولت روى زمين يعنى دولت عثمانى، مغلوبِ ضعيفترين دولتها يعنى انگليس شد، با اين كه امثال سيّد محمّد كاظم يزدى و شيخ الشريعة اصفهانى و ميرزا محمّدتقى شيرازى و ديگر علما وارد جنگ شدند و بدين ترتيب علماى شيعه يدا واحده * از دولت عثمانى عليهِ انگليس حمايت كردند و دولت اسلامى ـ هر چند سنّى ـ را بر دولت كفر ترجيح دادند. با اين همه، انگليس با رشوه و حيله و فريب و وعده و وعيد به رؤسا و فرماندهان غالب شد و در حقيقت هيچ، بر همه چيز غلبه كرد! و سرانجام گفتند: » ظَفَرْنا عَلى أَعْظَمِ قُوَّةٍ عَسْكَرِيَّةٍ فِى الْعالَمِ بر بزرگترين نيروى نظامى جهان پيروز شديم.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و نود و هفتم
* يك دست.

بايد به اسلامبول بفرستيد
از آقا سيّد محمّد كاظم يزدى سؤال كردند كه لشكر عثمانى هنگام شكست و هزيمت يك صندوق پول و اسلحه و مهمّات باقى گذاشته، آن را چه كار كنيم؟ ايشان فرموده بود: بايد آن را نگهداريد و به اسلامبول بفرستيد. بزرگان ما تا به اين حدّ در وحدت اسلاميّه ميان شيعه و سنّى مى كوشيدند، با آن همه دردِ دلى كه از دست ظلم و ستم دولتْمردان عثمانى داشتند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و یکم

ما بايد نام رسول اكرم را دفن كنيم!
خوارزمى در مناقب نوشته است: روزى مغيرة بن شعبه از نزد معاويه آمد و گفت: » جِئْتُ مِنْ عِندِ أَخْبَثِ النّاسِ از نزد پليدترينِ مردم مى آيم. گفتند: چگونه؟
گفت: معاويه به من گفت اين شخص ـ رسول اكرمـ اسمش را كنار اسم خدا گذاشته و هر روز بر مناره ها نام او را مى برند، ولى اسمى از ابوبكر و عمر و عثمان در بين نيست، لذا ما بايد تلاش كنيم كه نام او را دفن كنيم، پيش از آن كه ما را دفن كنند! *
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و هفتم
* بحارالانوار، ج 33، ص 169.


مى خواهم چاهى بكنم و اهل بيت پيامبر را در آن دفن كنم!
عبداللّه ابن زبير اصل صلوات را ـ نه تنها صلوات بر آل ـ در خطبه ى نماز جمعه نمى گفت و دليلش اين بود كه مى گفت: در اين صورت بنى هاشم سر و گردنهايشان را بلند مى كنند! همچنين ـ نَعوذُ بِاللّه! ـ مى گفت: » إِنَّ لَهُ أَهْلَ بَيْتِ سُوءٍ رسول اكرم اهل بيت بدى دارد. *
و نيز مى گفت: مى خواهم چاهى بكنم و آنها را در آن دفن كنم. با اين حال، همين ابن زبير نزد عامّه از » أَعْبَدُ النّاس (عابدترين مردم) است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و بیست و هشتم
* بحارالانوار، ج 48، ص 2.

اين دين را ما خود روى كار آورده ايم!
نقل مى كنند: يك بهايى براى يك يهودى، حقّانيّت آيين خود را بيان مى كرد و از او مى خواست كه بهايى شود، ولى هر چه براى او مى گفت، او ساكت بود، تا اين كه روزى به يهودى اعتراض كرد كه چرا اين همه از حقّانيّت دين خود براى تو بيان مى كنم ولى تو قبول نمى كنى و ساكت هستى؟ اين بار يهودى به او خنديد، بهايى گفت: چرا مى خندى؟ يهودى پاسخ داد: از اين مى خندم كه مرا به دينى دعوت مى كنى كه ما خود آن را ساخته و روى كار آورده ايم و از آن ترويج مى كنيم!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و چهل و دوم

ترديد دارم كه حقّ با على است يا معاويه!
با اين كه » اِبن حَجر در فضيلت اميرالمؤمنين نوشته است: از كشته شدن عمّار معلوم شد كه حقّ با على بوده است: » ظَهَرَ بِقَتْلِ عَمّارٍ أَنَّ الصَّوابَ كانَ مَعَ عَلِىٍّ * زيرا پيغمبر اكرم درباره ى عمّار فرمود: » آخِرُ شَرابِكَ اللَّبَنُ وَ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْباغِيَةُ ** آخرين نوشيدنى تو شير است و گروه م تو را مى كشد.
در عين حال در كتاب صواعق مى نويسد: هر دو طرف ـ على و معاويه ـ مجتهد بودند؛ يكى مُخْطِئ و ديگرى مُصيب و » لِلْمُصيبِ أَجْرانِ وَ لِلْمُخْطِىءِ أَجْرٌ واحِدٌ *** مجتهدى كه نظرش مطابق واقع است دو اجر، و مجتهدى كه نظرش مخالف با واقع و خطا است، يك اجر دارد.
مى گويد: چه می دانم حق با كيست، شايد حق با معاويه باشد و ما در شبهه و ترديد هستيم! همان معاويه كه در كوفه بر روى منبر گفت: » إِنِّى وَ اللّهِ، ما قاتَلْتُكُمْ لِتُصَلُّوا وَ لا لِتَحِجُّوا، وَ لا لِتُزَكُّوا؛ إِنَّكُمْ لَتَفْعَلُونَ ذلِكَ، وَ لكِنّى قاتَلْتُكُمْ لِأتَـأَمَّرَ عَلَيْكُمْ **** به خدا سوگند، من با شما براى اين نجنگيدم كه نماز بخوانيد يا حج به جا آوريد و يا زكات بدهيد، زيرا شما خود اين كارها را مى كنيد، بلكه تنها براى اين جنگيدم كه بر شما حكومت كنم!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و چهل و ششم
* الاصابة، ج 4، ص 466.
** مشابه: كنزالعمّال، ج 13، ص 538.
*** فتح البارى، ج 1، ص 60.
**** بحارالانوار، ج 44، ص 49؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 14

فلان شخص از فلان شخص نقل میكرد كه.
عامّه مى گويند: تَكتّف * در نماز سنّت است، زيرا فلان شخص از فلان شخص نقل كرده است كه پيغمبر اكرم دست بسته نماز مى خوانده است! با اين كه » لَوْ كانَ، لَبانَ ** چگونه ديگران نديدند و فقط همان يك نفر ديده؟ با اين كه نماز پيغمبر اكرم در انظار همگان بود و شبانه روز پنج بار تكرار مى شد؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و پنجاه و ششم
* دست بسته نماز خواندن.
** اگر چنين بود، قطعا آشكار مى شد و همه مى ديدند.

استلام حجرالاسود و طواف خانه ى خدا
ابن تيميه كه بوسيدن ضريح و توسل به اولياى خدا را شرك و حرام مى داند، می گوید كه اگر به ما بگوييد: پس چه طور بوسيدن و تبرّك و استلامِ حجر الاسود و طواف بر گِرد کعبه، سنّت است؟ در جواب مى گوييم: » هكَذا وَرَدَ در شريعت چنين وارد شده است!
آيا مى شود چيزى شرك باشد و استثنائاً در شرع وارد شده باشد؟!
اگر پيغمبرى دعوت به شرك كند، آيا كسى سخن او را باور مى كند؟!
آيا شرك فقط در خصوص حَجَر الاَسود و طواف مانعى ندارد؟! و آيا اساساً شرك ـ كه عقلاً ممتنع است ـ قابل تخصيص است؟!
آيا خدا و رسول كه ما را به طواف خانه ى خود دعوت كرده اند، به شرك و كفر دعوت نموده اند؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و شصت و یک

كشتن صد و پنجاه هزار نفر آرى، قطع دست خير!
در هيروشيما با بمبهاى اتمى، در چند لحظه حدود نود هزار نفر از مردم ژاپن را كشتند و خم به ابرو نياوردند. كسانى كه براى تصرّف كشورها اقدام به چنين كارى مى كنند، با قطع دست در اسلام مخالفند؛ چرا كه خشونت است! با اين كه از راه همين قطع دست، پولها محفوظ مى ماند و امنيت و آسايش در جامعه برقرار مى شود!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و هشتاد و دوم

با استخاره انگشترى را پيدا نمود!
مرحوم شريعتمدار رشتى انگشتر فيروزه اى را كه در آن زمان سى تومان ارزش داشت، بين مسجد سهله و كوفه كه دو سه كيلومتر از هم فاصله دارند گم كرد، براى پيدا شدن آن استخاره كرد و با استخاره به انگشتر خود رسيد. ابتدا ميان كوفه و سهله را دو قسمت نمود و استخاره كرد كه در كدام قسمت جست و جو كند، آن قسمت را نيز به دو قسمت و با استخاره مشخص نمود كه در كدام قسمت تفحّص نمايد. و به همين صورت تا اين كه به انگشتر رسيد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و هشتاد و سه

غذايى كه مى خوريم آلوده است!
انبياء و ائمه در داشتن علم غيب جايگاه خود را دارند، ولى علما هم علم غيب داشته اند. يكى از علما يك وقت به اهل بيت خود فرمود: غذايى كه مى خوريم آلوده است! اهل منزل پس از جست و جوى زياد، مى بينند كه در ظرف آبى كه با آن نان و غذا تهيه مى كردند، موش افتاده و مرده است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و هشتاد و هشت

از آثار آية الكرسى
براى سلامتى چشم، بعد از نمازها آية الكرسى خوانده شود و پس از خواندن آن دستها بر روى چشمها گذاشته و بگويد: » أَللّهُمَّ احْفَظْ حَدَقَتَىَّ بِحَقِّ حَدَقَتِى عَلِى ِبْن ِأَبِى طالِبٍ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ * خدايا، به حقّ دو حدقه ى چشم حضرت على بن ابى طالب، امير مؤمنان دو حدقه ى چشم مرا حفظ كن.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و هشتاد و نه
* وسائل الشيعة، ج 6، ص 467.

اثر خوردن غذاى شبهه ناك
خوردن غذاى شبه ناك و غذاى كسى كه از حرام پرهيز ندارد، هر چند جايز است؛ ولى انسان را مريض * و از عبادات محروم مى كند و يا سبب سلب توفيق مى شود.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته نهصد و نود و یکم
* ظاهراً مراد بيمارى روحى و معنوى است.

نبايد در مشكوكات از غير معصوم تبعيّت نمود
معصوم اهل خطا و خطيئه نيست، ولى غير معصوم هر چند از علماى بزرگ و جليل القدر باشد خالى از خطا نيست، لذا نبايد مشكوكات اقوال و آراى آنها را به واسطه ى عظمت شأن و بزرگى مقامشان پذيرفت * بلكه تنها در واضحات و مسلّمات بايد مطابق نظرشان بود. مرحوم شيخ مفيد با همه ى جلالت و عظمتى كه دارد و تاج سر ما است، منكرِ عالم ذرّ شده ** با اين كه اخذ عهد و ميثاق مسلّما بوده است و اقرارِ » قَالُواْ بَلَى *** بى خود و بى جهت از انسانها صادر نشده، بلكه تدلّى و تجلّى را عياناً مشاهده كردند و اقرار به ربوبيّت حضرت حق نمودند.
مرحوم شيخ صدوق هم با همه ى بزرگى و عظمتش كه تاجِ سر ما است، اعتقاد به سهو النّبى داشته است.****
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و دوازدهم
* منظور حضرت استاد ـ مدّظلّه ـ در مسايل اصول دين و اعتقادات است، نه در فروع و احكام؛ چرا كه در احكام اگر مجتهد و يا محتاط نباشيم، بايد به حكم عقل و شرع از علما و فقها تقليد نماييم.
** بحارالانوار، ج 6، ص 252.
*** گفتند: آرى. سوره ى اعراف، آيه ى 172
**** بحارالانوار، ج 17، ص 102.

چگونه بهشتيان نسبت به يكديگر حسد نمى ورزند؟
سؤال: در انجيل بُرنابا آمده است: اهل بهشت با آن همه اختلاف مراتب در درجات كه نسبت به يكديگر مشاهده مى كنند به همديگر حسد نمى ورزند؛ اين مطلب چگونه قابل تصور است؟
جواب: مراتب بهشت مانند لباسهاى قامتهاى انسانهاست كه هيچ حسدى از كسى كه كوتاه قد است نسبت به لباس بلند انسان بلند قامت پيدا نمى شود.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و بیست و یکم


از اوّل بلوغ تا به حال معصيت نكرده ام!
آقا شيخ محمّد حسين اصفهانى، صاحب تفسير با اين كه عُمر چندانى نداشت، در عصر خود در علوم عقلى و نقلى جامع بود. استاد ما مى فرمود: اگر ايشان بعد از ميرزاى بزرگ مى ماند، مرجعيّت به ايشان مى رسيد. ايشان مى فرموده است: از اوّل بلوغ و تكليف تا به حال معصيت نكرده ام. » وَ لا أُبَرِّئُ نَفْسِى مِنْ نِيَّةِ الْمَعْصِيَةِ ولى خود را از نيّت معصيت پاك و منزّه نمى دانم.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و چهل و پنجم

توفيق چيز ديگرى است
گاهى از بعضى انسانها كارهاى بسيار سخت و دشوارى انجام مى گيرد كه ديگران از انجام مثل آن عاجزند، ولى فايده ى مهمّى براى هم نوع خود ندارند. توفيق چيز ديگرى است كه انسان از عمر خويش براى خود و ديگران بهره ى صحيح و پر نفع داشته باشد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و چهل و ششم

صلاح جامعه تشيّع به صلاحيت حوزه هاست
در نجف اشرف، در مجلسى كه آقا سيّدابوالحسن اصفهانى علماى نجف را جهت م درباره ى شؤون حوزه در منزل خود جمع نموده بود، آقا شيخ حسين حلّى از علماى عرب فرمود: اصلاح جهان تشيّع به صلاح نجف، و صلاح نجف اشرف به حوزه ى علميه و صلاح حوزه ى علميه نجف به صلاح اين بيت و اين مجلس است.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و شصت و ششم

پاسخ اشكال در سند حديث غدير
اهل تسنّن مى گويند: چون حديث غدير» مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌ مَوْلاهُ را بخارى نقل نكرده پس ثابت نيست. پاسخ ما اين است كه: مُسْلِم در صحيح خود آن را نقل كرده و افراد ديگر از عامّه نيز آن را نقل نموده اند. * تعجّب اين كه خود بخارى حديث غدير را در كتاب التاريخ الكبير خود ذكر كرده است. **
مگر در عمل به روايت در ميان خودتان شرط است كه حتماً بايد مسلم و بخارى هر دو نقل كنند؟!
آيا اگر مسلم به تنهايى روايتى را نقل كند، كفايت نمى كند؟!
انصاف بدهيد! چرا براى اثبات حديث غدير به نقل مسلم اكتفا نمى كنيد ولى براى رد آن به عدم نقل بخارى تمسك مى كنيد؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و شصت و هشتم
* مسند احمد، ج 1، ص1.
** التاريخ الكبير خود، ج 1، ص 375.

مؤلفات شما نوعاً نقلى است!
عمر مرحوم علاّمه حلّی را بر كتابهايش تقسيم كردند، ديدند هر روز هفتاد سطر نوشته است.
در جلسه اى كه ذكرى از مرحوم علاّمه حلّى و كتابهايش به ميان آمده، مرحوم مجلسى ـ صاحب بحارالانوار ـ فرمود: اگر عمر ما هم به تعداد كتابهايمان تقسيم شود، در هر روز هفتاد سطر مى شود.
يكى از اهل مجلس گفت: آن چه علاّمه دارد نظريّات است و هر چه شما داريد نوعاً نقليّات است!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و هفتاد و چهار

اتمام حجت خداوند سبحان در قيامت با انواع گناهكاران
در قيامت زن زيبايى را كه بدكرده است، مى آورند و به او مى گويند: آيا تو زيباترى يا حضرت مريم من تو را براى رعايت تقوى و عفّت، زيبا آفريدم.
و جوان زيبايى كه گرفتار گناه شده مى گويد: خدايا مرا زيبا آفريدى و من به واسطه ى آن دچار فريب ن شدم، حضرت يوسف را در برابر او قرار مى دهند، كه با آن همه زيبايى و جوانى، دامن عفّت خود را لكّه دار نكرد، بلكه هم چنان روسفيد از آزمايش الهى بيرون آمد.
كس ديگرى را كه می گويد: به دليل شدّت مصيبت و بلا دچار فتنه شدم، می آورند و حضرت ايّوب را در برابر او قرار مى دهند كه با آن همه ابتلائات به فتنه و گناه، آلوده نشد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و هشتاد و چهارم

كرامات امامزاده ها و مشاهد مشرفه
اين امامزاده ها و مشاهد مشرفه و عتبات عاليات را كه ما شيعيان در اختيار داريم، ديگران از اين گونه فيوضات محروماند. اگر كسى بتواند كرامات و معجزاتى را كه از ضرايح آنها صادر شده جمع آورى كند، كتابهايى از كرامت و معجزه تأليف خواهد شد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و نود و چهارم

هر جا حضرت حجّت عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف باشد، جزيره ى خضرا است
سؤال: شخصى محلّ جزيره ى خضرا را كه در آن با حضرت حُجّت عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف ملاقات شده * با جزيره ى مثلّث بِرمودا تطبيق كرده و حدود آن را بيان نموده، آيا اين ادّعا درست است؟
جواب: آيا جزيره ى خضرا يك جاى ثابتى است يا اين كه هر كجا حضرت باشد آن جا جزيره ى خضرا است؟ مؤيّد نظر دوم اين كه حضرت خضر كه از آب حيات نوشيده ** هر كجا مى رود در آن جا سبزه مى رويد *** و نيز هر كجا ذكر او شود، آن جا حاضر است و هر وقت او را ياد كرديد به او سلام كنيد. **** آيا امكان دارد حضرت حجّت عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف كه از او بالاتر است، چنين نباشد؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و نود و ششم
* بحارالانوار، ج 52، ص 159.
** وسائل الشيعة، ج 12، ص 8.
*** بحارالانوار، ج 13، ص 286.
**** وسائل الشيعة، ج 12، ص 85.

پاسخ اشكال مُسلم بر كثرت احاديث شيعه
مُسلِم در صحيح خود به عنوان اشكال بر احاديث شيعه نقل كرده كه جابر جُعفى مى گويد: هفتاد هزار حديث از امام باقر از اجدادش از حضرت رسول روايت مى كنم! * با اين كه جامعترين سنن عامّه، سنن ابى داوود است و ده هزار حديث دارد. چگونه مى شود يك نفر هفتاد هزار حديث نقل كند؟!
پاسخ اين كه مسلم خيال كرده حضرت امير مؤمنان در جامعيّت و علم نظير » ابى هريره است. آيا ابوهريره اى كه سه سال همراهى رسول را درك كرده با كسى كه درباره اش فرمود: » أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بابُها من شهر علم هستم و على درِ آن. ** يكسان است؟!
از ابوهريره نقل شده كه در جريان صفين گفت: » أَلصَّلاةُ خَلْفَ عَلِىٍّ أَتَمُّ، وَ طَعامُ مُعاوِيَةَ أَدْسَمُ، وَ وَقْتَ الْحَرْبِ رَأْسُ الْجِبالِ أَسْلَمُ! نماز خواندن در پشت سر على كاملتر است، و غذاى معاويه چربتر، و هنگام جنگ سر كوهها ايمنتر است. ***
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و صد و ده
* صحيح مسلم، ج 1، ص 16.
** مستدرك حاكم، ج 3، ص 126.
*** مشابه: كتاب ابوهريرة، نوشته ى سيّد شرف الدّين، ص 207.

حافظه ى شگفت آور سيّد ابوالحسن اصفهانى
حافظه ى آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى معلوم نيست نظير داشته باشد. ايشان بر تمام ابواب فقه اشراف و احاطه داشت، به گونه اى كه بى مطالعه درس خارج می گفت و تا آخر می رساند. اين شوخى نيست!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و صد و بیست و یک

چه كسى مى تواند با خليفه مخالفت كند!
اهل تسنن مى گويند: بيعت با هر كس جايز است و لازم نيست خليفه معصوم باشد، ولى اگر در زمان خلافت خلاف شرع از او ديديم، فقط در معروف از او اطاعت مى كنيم: » إِنَّمَا الطّاعَةُ فِى الْمَعْرُوفِ * يعنى بعد از آن كه مثلاً معاويه را روى كار آورديم، تنها مى توانيم به او بگوييم: فلان كار حلال است و فلان حرام، يعنى اول كار هر كه خليفه شد، شد، بگذار روى كار بيايد بعد در كارهايش نگاه مى كنيم و مى بينيم اگر كارش حلال است از او اطاعت مى كنيم و اگر حرام است با او مخالفت مى كنيم.
پاسخ مى دهيم: آيا بعد از در اختيار گرفتن خلافت مى شود با خليفه مخالفت كرد؟! چه كسى مى تواند با خليفه ى زمان خودش مخالفت كند، و بر خلاف او رفتار نمايد؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و صد و بیست و هشتم
* بحارالانوار، ج43، ص297.

عُمر سعد نه عمر!
در زمان صاحب ضوابط شخصى در كربلا به خليفه لعن مى كند، حاكم وقت كه سنّى بوده، دستور مى دهد او را زندانى كنند. صاحب ضوابط براى زندانى پيغام مى فرستد كه هنگام محاكمه بگو: » مقصودم عمر سعد بود و او را لعن كردم. من از فلانى ـ صاحب ضوابط ـ تقليد مى كنم و ايشان لعن شيخين را ممنوع و حرام مى داند
روزى صبح هنگام كه صاحب ضوابط در حال عبور از كوچه ى حاكم بود، حاكم او را مى بيند و به خانه ى خود دعوت مى كند، ايشان هم اجابت مى كند. حاكم جريان لعن را براى ايشان نقل مى كند، ايشان مى گويد: » حتماً عمر سعد مقصودش بوده، چون ما لعن شيخين را جايز نمى دانيم و از اين كار نهى نموده ايم
زندانى را مى آورند و بازجويى مى كنند، او همان گونه كه صاحب ضوابط گفته بود، پاسخ مى دهد و آزاد مى گردد.

منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و صد و سی و دوم

پاسخ اشكال عامّه درباره ى سخن ابوبكر
اهل تسنن مى گويند: اين كه شيعه نقل مى كند كه ابوبكر گفت: » أَقِيلُونِى لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ عَلِىٌّ فِيكُمْ * ( خلافت را از من پس بگيريد و مرا رها كنيد؛ زيرا من در حالى كه على در ميان شما است، برترین شما نيستم ) درست نيست، بلكه در نقل صحيح » وَ عَلِىٌّ فيكُمْ وجود ندارد.
مى گوييم: در اين صورت بدتر مى شود، زيرا » لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ غير على را هم شامل مى شود؛ يعنى حتى از ديگران هم برتر نيستم.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و صد و سی و چهارم
* بحارالانوار، ج 10، ص 26 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 168

عباى شما مال من!
طلبه اى عبا نداشته، عدّه اى از طلاّب به او مى گويند: راهى به تو نشان مى دهيم، بدان عمل كن، صاحب عبا مى شوى. زمانى كه آقاى شربيانى به حرم مشرّف، و مشغول زيارت شد، عباى ايشان را از دوشش بردار، اگر گفت: چرا؟ بگو: شما عباهاى متعدّد داريد و من ندارم.
طلبه ها در صحن نشستند و آقاى شربيانى كه هر روز يك لباس مى پوشيد و شايد تاجر زاده بود، وارد حرم شد و آن طلبه نيز به دنبال آقا وارد حرم شد، طولى نكشيد ديدند كه خوشحال از حرم بيرون آمد ولى بدون عبا، گفتند: چرا به حرف ما گوش نكردى؟ چرا عباى ايشان را برنداشتى؟
گفت: عبا را از دوش ايشان برداشتم، ولى آقا به من فرمود: چرا عباى مرا برداشتى؟ گفتم: عبا ندارم و شما عباهاى متعدّد داريد. به من فرمود: عبا مال شما باشد امّا آيا شما راضى هستيد كه من بدون عبا به منزل بروم. گفتم: پس عبا مال من باشد و من آن را تا منزل به دو » مجيدى * به شما اجاره مى دهم و او قبول كرد.
سپس همراه آقا تا منزل رفت و عبا و دو مجيدى را در منزل از آقا گرفت!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و صد و سی و پنجم
* واحد پول.

توفیقات مرحوم شيخ انصارى
آيا حالات و مقامات شيخ انصارى جاى اغتباط * نيست كه بين دو محال عادى جمع كرده بود، با يك چشم دو درس خارج فقه و اصول در شبانه روز مى گفت و تأليفات آن چنانى داشت و ظاهراً نوشتنى ها را در روز مى نوشتند، چون در شب درست نمى ديدند. اين در رابطه با علميّات، اما نسبت به عمليّات، هر روز نماز جعفر طیّار، زيارت عاشورا و جامعه کبیره و یک جزء قرآن مى خواندند، و به نماز شب هم مقيّد بودند. آيا جمع بين اين امور جز با اين مى شود كه خداوند بركت در اوقات و توفيق در اعمال بدهد!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هزار و صد و سی و نهم و هزار و چهل و نهم
* غبطه خوردن.


اگر مى دانستى. كافر بودى!
سيّد بحرالعلوم به آقا سيّد جواد جبل عاملى ـ صاحب مفتاح الكرامة ـ فرمودند: در همسايگى شما اهل علمى زندگى مى كند كه اهل جبل عامل و همشهرى شماست، ولى مدّتى است در خانه اش غذا پيدا نمى شود. سيّد گفت: من اطّلاع نداشتم كه ايشان در مَضيقه است. سيّد بحرالعلوم گفت: اگر مطّلع بودى و رسيدگى نمى كردى كافر بودى، ناراحتى من از اين است كه چرا از حال همسايه ات بی خبرى!
بعد سفارش مى دهد يك سينى طعام از اندرون خانه بیاورند و شصت اشرفى در كيسه می گذارد و به سیّد جواد می گوید: شما آن همسايه را به غذا در خانه تان دعوت كنيد و این کیسه را به آن آقا برسانید.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته ششصد و دوم

در شب عيد غدير و نهم ربیع
در شب عيد غدير و شب هاى مثل آن، مانند شب و روز نهم ربيع ـ شب عيد حضرت زهرا بايد فضيلت اين شبها و روزها و صاحب آنها و مطاعن دشمنان ايشان و احاديث وارده در زمينه ى ولايت، با اقامه ى دليل و برهان ذكر شود، تا موجب تقويت عقايد مذهبى مستمعين گردد، نه اينكه اين مجالس به خنده و لهو و لعب گذرانده شود.
چرا ما شيعه اين قدر از فضايل اهل بيت جاهل و بى اطّلاع هستيم؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته ششصد و هفتم

علاج بى خوابى
خوردن مايعات و ماست و خيار براى زود خوابيدن خوب است، البتّه شايد هضم خيار سنگين باشد، ولى آب دوغ ـ هر چند يك ليوان ـ براى خواب مفيد است.

منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته ششصد و چهاردهم

بلند كردن صداى بلندگوهاى مساجد و.
بلند كردن صداى بلندگوهای مساجد و روضه خوانى ها اگر به اندازه اى باشد كه هر كس بخواهد بخوابد، بتواند بخوابد، اشكال ندارد. در غير اين صورت، خلاف سيره مُتشرّعه است؛ زيرا ممكن است در اطراف مسجد يا تكيه، افراد مبتلا به مرض قلبى باشند و يا شخصى غير مريض در اطراف باشد كه بخواهد فرداى آن روز سر كار برود و نتواند بخوابد.
آيا مزاحمت او كه می خواهد روزىِ خانواده خود را تأمين كند، اشكال ندارد؟!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته ششصد و بیست و چهارم

دعائمُ الاسلام
بنابر قولى مؤلف كتاب دعائمُ الاسلام، خود خليفه » مُعزّ باللّه است، لذا لازم نمى ديده اسناد روايات را ذكر نمايد و روايت را » أَبا عَنْ جدٍّ نقل كرده است و بنابر قولى مؤلف آن، » قاضى نُعمان است.
در هر حال، اگر مُسْنَد بود از اَعزِّ كُتب شيعه محسوب مى شد و نظير كتابِ كافى بود؛ بلكه صدقِ يكايك روايت آن مظنون است، مگر مواردى كه به دليل معتبر، خلافِ اعتبار روايتى از آن ثابت شود.
مؤلف آن نوشته است: مى خواهم رواياتى را نقل كنم كه راويان آن نظير نَوْفلى و سَكوُنى صادق باشند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته ششصد و بیست و هفتم

وقتى دختر انسان را مثل اسير و كنيز ببرند.
آيا براى رفع بلاها غير از تضرّعات و دعاى همراه با توبه و توسل، راه ديگرى داريم؟! برادران و خواهران ما در زير آتش دشمن در چه حالى هستند و ما در چه حال؟ * آيا روا است كه چنين بى تفاوت و غير مضطرب باشيم؟!
عربى از اهل آبادان وقتى بلايا و تعدّيات ناموسى و بمباران و. را نقل مى كرد بى اختيار به گريه در آمد! آيا فرد مسلمان مى تواند ابتلائات ناموسى را متحمّل شود؟! قتل و كشته شدن از اين گونه بلايا اَهْوَن ـ آسان تر ـ است!
مادرى مى گفت: شوهرم و برادرم را گرفتند و بردند، صبر كردم؛ ولى وقتى دخترم را بردند، صبر و قرار ندارم. خدا مى داند وقتى دختر انسان را مثل اسير و كنيز ببرند، حال او چگونه مى شود!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته ششصد و چهل و دوم
* در زمان جنگ ) ایران و عراق بود ( .

اگر به اندازه ى ترس از يك پاسبان از خدا مى ترسيديم.
در زمان پهلوى كه تشكيل مجالس روضه خوانى و اجتماعات مذهبى ممنوع بود، مردم در مسجدى اجتماع كرده بودند و شخص بزرگوارى در بالاى منبر مشغول سخنرانى بود که پاسبانى از پنجره ى مسجد سرى به مسجد كشيد تا اوضاع مسجد را مشاهده كند. مردم همه وحشتناك به سوى او نگاه مى كردند، در اين حال آن منبری فرمود: اگر به اندازه ى ترس از يك پاسبان، از خدا مى ترسيديم، كار ما امروز به اين جا نمى كشيد!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته ششصد و پنجاه و سوم

ببينيد تأثير كوثر تا به كجا است!
يكى از كرامت هاى شيعه قبور و مزارهاى امامزادگان است، لذا نبايد از زيارت آنها غافل باشيم و خود را محروم سازيم! ببينيد تأثير كوثر * تا به كجاست، هر جا را نگاه مى كنى آثارى از حضرت فاطمه باقى مانده است!
افرادى براى برآورده شدن حوايج خود براى سيّده نفيسه كه در مصر مدفون است، نذر مى كنند و حاجت مى گيرند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته ششصد و شصت و سوم
*اشاره به كوثر در سوره ى كوثر، كه به خير كثير تفسير شده است.

كُلُّكُمْ راعٍ
از عبارتِ » كُلُّكُمْ راعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ * استفاده مى شود كه هر كدام از اهل ايمان در رابطه با آن چه مى داند ـ اگر چه يك كلمه باشد ـ بايد مُعلِّم ديگران باشد، يعنى به اهلش برساند و تبليغ كند و نسبت به كلمه اى كه نمى داند مُتَعَلِّم باشد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته ششصد و نودم
* هر كدام از شما مسئول هستيد و درباره ى افرادى كه به سخن شما گوش مى دهند بازخواست خواهيد شد. بحارالانوار، ج 72، ص 38

كفش خادمش را هم بايد جفت كنى!
مرحوم ميرزا جواد آقا مَلكى تبریزی و عالم ديگر از اهل تبريز در محضر مرحوم مامقانى بودند، آقا ميرزا جواد مى گويد: نفسم به من گفت: اگر آن عالم يكى گفت، تو هم بايد يكى بگويى!
ولى من با خود گفتم: بايد كفش او را جفت كنى! نَفْسم ناراحت شد كه چه طور؟! گفتم: كفش خادمش را هم بايد جفت كنى!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته ششصد و نود و ششم

چرا به مسجد جمكران نمى آيى؟
عدّه اى از پاكان و نيكان با حضرت صاحب عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف سؤال و جواب مى كنند و حاجت مى طلبند و جواب مى گيرند و در مسجد جمكران، صداى آن حضرت را مى شنوند!
آقايى را كه در بيدارى ديده بودم، در خواب به من فرمود: چرا به مسجد جمكران نمى آيى؟
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و بیست و چهارم

ديگر به شما نان نمى دهيم!
وقتى مرحوم سيّد محمّد فشاركى از سامرّا به نجف آمدند، همه ى بزرگان مانند سيّد ابوالحسن اصفهانى، شيخ عبداللّه لنكرانى، آقا ضيا عراقى و شيخ عبدالكريم حايرى از سامرا با ايشان آمدند.
مرحوم خراسانى هم به تلامذه ى خود دستور داد كه در درس ايشان شركت كنند و آقا شيخ محمّد حسين اصفهانى و علماى ديگر نجف در درس ایشان حاضر شدند، ولى ایشان ـ كه از اساتيد بزرگ حوزه ى نجف بود ـ كارش به جايى رسيده بود كه وقتى به دكّان نانوايى رفته بود تا نان بخرد، نانوا به او گفته بود: حساب شما زياد شده است، ديگر به شما نان نمى دهيم! تا اين كه طلبه اى ضامن مى شود كه به ايشان نان بدهند.
با اين همه ابتلائات و فقر و نادارى، از جهت روحى كاملاً راحت بودند؛ زيرا دل به جاى ديگر بسته بودند و اين گونه گرفتارى ها، آنها را از كارهاى خود باز نمى داشت.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و سی

به خاطر آن نماز وحشتها خدا مرا آمرزيد
بعد از فوت مرحوم ملاّفتح على سلطان آبادى شخصى او را در خواب مى بيند و از حال او مى پرسد. ایشان مى فرمايد: كار من خوب نبود، ولى به واسطه ى همان نماز وحشتها، خدا ما را آمرزيد. * سپس از او مى پرسد، ما چه كار كنيم؟ مى فرمايد : نماز را در اوّل وقت آن بخوانيد و.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و چهلم
*ایشان عادت داشت هر شب به نیّت مؤمنینی که در آن روز از دنیا رفته اند نماز وحشت بخواند.

مى خواهيم اسلام را از رسميّت بيندازيم
زمانى كه ايران خيلى شلوغ شده بود، منصور عَلَم * در مجلس گفته بود: مى خواهيم اسلام را از رسميّت بيندازيم. نمايندگان مجلس سر به زير انداخته بودند. چون ديده بود آنها از سخن او استقبال نكردند، گفته بود: يعنى مى گويم آزادى باشد، اسلام يا غير اسلام و چيزى نگذشت كه آن ملعون كشته شد.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و چهل و ششم
*نخست وزیر محمد رضا شاه.

فقط پهلو به پهلو مى شد و مى گفت: لا إِلهَ إِلاَّ اللّه
بلاهايى كه بر ما وارد مى شود، تمام رحمت است، حدّاقلّ باعث تكفير گناهان مى شود. يكى از بزرگان كه به حبس بول مبتلا بود، بنا داشت حتّى آه نگويد و در برابر خواست خداوند، تسليم محض و بلكه راضى و خشنود باشد و لذا فقط وقتى خيلى تحت فشار قرار مى گرفت، پهلو به پهلو مى شد و مى فرمود: » لا إِلهَ إِلاَّ اللّه
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و چهل و هشتم و هزار و یازدهم

مهمّتر از دعا براى تعجيل فرج
مهمّتر از دعا براى تعجيل فرج حضرت مهدى عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف دعا براى بقاى ايمان و ثبات قدم در عقيده و عدم انكار آن حضرت تا ظهور او مى باشد.
بايد براى تثبيت دين و بودن بر صراط مستقيم اين دعا را در زمان غيبت همه بخوانيم : » يا أَللّهُُ يا رَحْمانُ يا رَحِيمُ! يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبِى عَلى دِينِكَ. * اى خدا، اى رحمت گستر، اى مهربان، اى گرداننده ى دلها، دل مرا بر دينت ثابت و استوار بدار.

منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و چهل و هشتم و هزار و یازدهم
*بحارالانوار، ج 52، ص 148.

كَفيلُكَ أَبُوالْحَسَنِ عَلىّ
اهالى روستاهاى اطراف نجف، بلكه همه ى عربها، تنها سَند و مَدركى كه به همديگر مى دادند، اين بود كه مى گفتند: » كَفِيلُكَ أَبُوالْحَسَنِ عَلِىّ ابوالحسن على وكيل و كفيل تو باشد و اين تنها دفتر ثبت و سند و مَحضر آنها بود!
نقل مى كنند: شخصى از شخصى طلبكار بود به نزد بدهكار آمد و طلبش را مطالبه كرد، بدهكار انكار كرد، طلبكار به بدهكار گفت: بيا برويم نجف و سوگند ياد كنيم. آمدند به ايوان طلا و روبروى ضريح حضرت امير سوگندش داد و او هم قسم خورد كه بدهكار نيستم، در همان لحظه صورتش سياه شد!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و پنجاه و ششم


دعايى از امام صادق جهت استخلاص
يكى از خلفاى جور يك نفر شيعه را به اعدام محكوم كرده بود و مى خواست او را به دار بياويزد. در همان لحظه نامه اى به خطّ امام صادق به او رساندند كه در آن دعايى براى استخلاص او نوشته شده بود، به اين صورت: » يَا كَائِناً قَبْلَ كُلِ شَيْءٍ وَ يَا كَائِناً بَعْدَ كُلِّ شَيْءٍ وَ يَا مُكَوِّنَ كُلِّ شَيْءٍ أَلْبِسْنِي دِرْعَكَ الْحَصِينَةَ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِك * وى مى گويد: آن را خواندم و تأثير كرد و آمدند و مرا باز كردند و آزاد نمودند.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و پنجاه و هفتم
*اى خدايى كه پيش از هر چيز بودهاى و بعد از هر چيز هستى و همه ى اشيا را به وجود آورده اى، آن زره مصون و محفوظ خود را كه انسان را از شرّ تمام مخلوقاتت محافظت مى كند، بر من بپوشان. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج92، ص: 225

بله، مؤمنان هم علم غيب مى دانند!
آقا سيّد مرتضى كشميرى از كسانى بود كه تظاهر به غيب گويى مى نمود. شخصى مى گفت: پشت سر سيّد مى رفتم، به ذهنم خطور كرد كه مگر كسى غير از امام معصوم هم غيب مى داند؟ در اين هنگام، سيّد برگشت و به من گفت: » نَعَمْ، أَلْمُؤْمِنُونَ يَعْلَمُونَ! آرى، مؤمنان هم [علم غيب] مى دانند!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و شصت و چهارم

حضرت حجّت عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف از ما التماس دعا دارد!
آقايى كه زياد به مسجد جمكران مى رود، مى گفت: آقا ـ حضرت غائب عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف ـ را در مسجد جمكران ديدم، به من فرمود: به دل سوختگان ما بگو براى ما دعا كنند و يك مرتبه از نظرم غائب شد!
ولى افسوس كه همه براى برآورده شدن حاجت شخصى خود به مسجد جمكران مى روند و نمى دانند كه خود آن حضرت چه التماس دعايى از آنها دارد كه براى تعجيل فَرَج او دعا كنند! چنان كه به آقا شيخ ابراهيم حايرى که در مسجد كوفه معتکف شده بود فرمودند: اينها كه به اين جا آمده اند، دوستانِ خوب ما و از صالحان هستند ولی هر كدام حاجتى دارند: خانه، زن، فرزند، مال، اداى دين و هيچ كس در فكر من نيست!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و هفتاد و ششم

وم چاپ و احياى ذخاير شيعه
كتب جوامع روايى شيعه را نبايد از دست داد، چون معلوم نيست فردا بر سر ما چه مى آيد. اگر توفيق داشتيم و اهل همّت بوديم، اوراق و كتبى را كه به خطّ ائمّه بود پيدا مى كرديم. برخی علما در مورد برخى كتابها نوشته اند: » وَ هُوَ بِخَطِّهِ وَ هُوَ عِنْدِى اين كتاب به خط امام نزد من موجود است. قرآن به خط امام حسن عسكرى و يكى دو قرآن از حضرت امير موجود است. حاجى نورى در صحيفه ى علويّه نقل كرده كه » دعاى صباح به خطّ خود حضرت امير گردآورى و چاپ شده است.
از كتابهاى تأليف شده توسّط بزرگان و علماى ما چند درصد چاپ شده و چه قدر خطّى باقيمانده و چه قدر از بين رفته است؟ قطعاً از كم پولى ما نيست، بلكه از كم توفيقى ما است؛ زيرا چه پولهايى كه صرف كتُب ضلال و رومه هاى داراى عكس هاى مبتذل مى شود!
خيلى از كتب مفقوده و ناياب بعد از گذشت زمان بسيار طولانى، پيدا شدند. از جمله كتاب » فقهُ الرّضا را در زمان مرحوم مجلسى اوّل * پيدا كرده و به اصفهان آوردند، يعنى بعد از هزار سال پيدا شد.
در همين اواخر كه كتاب » عَوالم پيدا نشده بود، مى گفتند: يك جلد از آن در كتابخانه ى لندن يا در فلان جا وجود دارد و اجازه ى استنساخ و عكسبردارى از روى آن را نمى دهند.
آقايى كه در آمار كتب وارد بود، مى گفت: شيخ صدوق و شيخ مفيد هر كدام سيصد كتاب دارند. آيا نيمى از مصنّفات آنان چاپ شده است يا خير؟!
وقتى مى شنوم يكى از كتب شيعه در علوم معارف دينى از علماى معروف از متقدّمين و متأخّرين در حال طبع است، خوشحال مى شوم و لو اين كه به دستم نرسيده باشد، از بس كه حاجت شديد است به آنها. خدا مى داند كه ما چه قدر در اين مرحله محتاجيم!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و هشتاد و سه
مرحوم محمّد بن تقى مجلسی اصفهانى 1037ـ 1110

اگر شما زاهد بوديد، پس ما چه هستيم؟
پيرمردى ـ که در نجف لبنیّاتی داشت ـ برایم نقل كرد: پيش از مرجعيّت شيخ تاجرى كه از ايران به نجف اشرف آمده بود، نزد من آمد و به من گفت: هر چه شيخ خواست به او بده، آخر سال حسابش با من. آخر سال آمد، حساب كرد، ديدم در مدّت يك سال فقط 25 بار و هر بار يك پول * دوغ خريده است! آرى، با اين كه مغازه ى لبنيّاتى در اختيار او بود، اين چنين عمل مى كرد.
تازه شيخ انصارى با آن همه كرامات نزد قبر استادش در كربلا فرموده بود: اگر شما زاهد بوديد، پس ما چه هستيم؟ ما مستحقّ شعله ى نار مى باشيم! بله، آنان در فصل تابستان در نجف اشرف با آن گرماى شديد در حوزه عملیّه بدون تعطيلى مشغول تحصيل مى شدند و زحمتها و رنجها مى كشيدند و به مقامات عاليه مى رسيدند. با اين حال، از تصرف در بيت المال اِبا داشتند و به اَقَلِّ مايحتاج اكتفا مى نمودند!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و هشتاد و چهار و نکته هفتصد و هشتاد و هشت
*واحد پول در زمان قديم.

عَلِىٌّ خَيْرُ الْبَشَر، وَ مَنْ أَبى فَقَدْ كَفَر
مرحوم ميرزاى نورى در سامرّا دستور فرموده بود براى دو شبِ پنجشنبه و جمعه، صد نفر از طلاّب را دعوت كنند، ولى اشتباهاً همه ى صد نفر را براى يك شب دعوت كرده بودند و غذا به اندازه ى پنجاه نفر تدارك ديده بودند، لذا به خانه ى مرحوم ملاّ فتحعلى سلطان آبادى رفتند و ايشان را از ماجرا باخبر نمودند. ايشان فرموده بودند: سرِ ديگ غذا را بر نداريد، تا من بيايم. قبل از كشيدن غذا ايشان حاضر شد، پارچه ى آب نخورده اى را مطالبه نمود و روى ديگ گذاشت و سه مرتبه دست را روى آن به طرف چپ و راست حركت داد و گفت: » عَلِىٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ، وَ مَنْ أَبى فَقَدْ كَفَر * سپس غذاى داخل ديگ را كشيد و به همه ى صد نفر رسيد!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و هشتاد و پنجم
*على بهترين انسان است، هر كس اين را نپذيرد، قطعاً كافر است. بحارالانوار، ج 26، ص 306

كار آفتاب روشنى بخشى است هر چند در پشت ابر باشد!
هر كس بايد به فكر خود باشد و راهى براى ارتباط با حضرت حجّت عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف و فرج شخصى خويش پيدا كند، خواه ظهور و فرج عمومی آن حضرت دور باشد، يا نزديك.
عده اى بوده اند كه گويا حضرت غائب عَجّلَ اللهُ تَعالی فَرجهُ الشّریف در پيش آنها حاضر و ظاهر بوده است، مثل اين كه با بى سيم با آن حضرت ارتباط داشتند و جواب از ناحيه ى او مى شنيدند!
با اين كه ارتباط و وصل با آن حضرت و فرج شخصى امرِ اختيارى ما است، به خلاف ظهور و فرج عمومى، با اين حال چرا به اين اهميّت نمى دهيم و از اين مطلب غافل هستيم، ولى به ظهور و ديدار عمومى آن حضرت اهميت مى دهيم و حال اين كه اگر براى فرج شخصى به اصلاح خود نپردازيم، بيم آن است كه در ظهور آن حضرت از او فرار كنيم.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و نود و پنچم

با اين كه مظلوم هستيم، آه نداريم!
با اين كه بر سر ما آتش مى ريزد * و بايد دعا كنيم تا بر طرف شود، ولى دعا نمى كنيم. بله، لقلقه ى زبان خيلى داريم! سوختگى و آه وقتى از قلب خارج مى شود، مانند تير به هدف مى خورد!
نقل مى كنند: وليعهدى همراه گروهى، نزد يكى از علماى تبريز رفته بود و در ضمن گفتگو گفته بود، تيرى اختراع شده است كه هدف را تا نيم فرسخ مى زند!
آن آقا هم فرموده بود: من تيرى سراغ دارم كه از اين مسافت بيشتر هم، به هدف مى زند! گفتند: عجب، شما سراغ داشتيد؟ كجا اختراع شده است؟ فرمود: آهِ مظلوم، بيش از اينها اصابت و اثر مى كند!
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هفتصد و نود و هفتم
*در جنگ عراق عليه ايران

اختلاف عمر و عايشه
عمر از درِ خانه ى ابوبكر عبور مى كرد، شنيد در داخل خانه صداى نوحه و شيون بلند است، معلوم شد عايشه است كه گريه مى كند، او را خواست نيامد، كسى را فرستاد تا او را بياورند. خواهر ابوبكر كه در منزل بود آمد، عمر او را تازيانه زد، با آن كه بى تقصير بود.
در هر حال، بين عمر و عايشه اختلاف بود، عمر مى گفت: » يَتَأَذَّى الْمَيِّتُ بِبُكاءِ أَهْلِهِ ميّت به واسطه ى گريستن زندگان، آزرده خاطر مى شود و عايشه مى گفت: » وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى * هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد. **
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و پنجم
*سوره ى انعام، آيه ى 164
** بحارالانوار، ج 79، ص 107 ـ 109

توقّع نداشتيم كه اين گونه با ما رفتار نماييد!
مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى قبل از روى كار آمدن رضاخان پهلوى و كشف حجاب و محاربه با روحانيت و منع روضه خوانى و عمامه به سر گذاشتن، امام صادق را در خواب ديده بود و آن حضرت به ايشان فرموده بود: به اطرافيان خود اجازه ى اجتهاد بده! عرض كرده بود: اطرافيان من اهليّت اجازه ى اجتهاد را ندارند. * حضرت در جواب فرموده بود: عيب ندارد! لذا مى شنيديم كه ايشان خيلى در اجازه ى اجتهاد دادن توسعه داد، هر كس در ايران كارش گير داشت، براى او اجازه مى فرستاد و شنيديم رضاخان پهلوى ـ عَلَيْهِ ما عَلَيْه! ـ به ايشان پيغام داده بود كه: توقّع نداشتيم كه اين گونه با ما رفتار نماييد! چون هر كس اجازه ى اجتهاد داشت، از برداشتن عمّامه معاف بود.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد دوم, نکته هشتصد و ششم
*همين طور هم بود، به خلاف مرحوم نايينى كه اطرافيان و شاگردانش از اهل فضل و اجتهاد بودند اطرافیان سیّد اهلیّت این کار را نداشتند.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها